چرا زخم کاری سریال مهمی است؟ | بورژوازی علیه بورژوازی
سعید آجورلو / مدرس دانشگاه: به دلایلی که نوشتهام، زخم کاری سریال مهمی است و باید آن را دید؛
به گزارش پایگاه خبری مثلثآنلاین: ۱- زخم کاری سریالی علیه بورژوازی است. نه عنوان و اسم بورژوازی، که رسم و خلق بورژوازی ایرانی. دشمن بورژوازی اما در زخم کاری نه پرولتاریا، که برآمده از دل خود بورژوازی است. اگر در فیلم انگل، حاشیهنشینان از پایین به بالای شهر میآیند و جنایت میکنند، در فیلم مهدویان، بانی جنایت علیه سرمایهداران فرزندان همین سرمایهداری هستند؛ شاید تمثیلی از تناقض خلقوخوی سرمایهداری که آنتیتزش از درون تزش، یعنی بورژوازی استخراج میشود. تو گویی دشمن اصلی راست کیشی و لیبرالیسم نه چپ اندیشان پایینشهر، که کارگزاران پدرخوانده هستند.
۲- زخم کاری، سریالی در توصیف روانشناسی قدرت است. اگر روبنای این سریال، مصاف سرمایهداران خرد یا بهحاشیهرفته علیه سرمایهداری کلان است، اما زیربنای آن روایت انتقام و برمبنای نوعی روانشناسی اجتماعی است، که حتی میتوان آن را به روانشناسی سیاسی هم تعمیم داد. شخصیت مالک با پشتیبانی سمیرا نماد افراد تحقیرشدهای هستند که در زمان معین به آنچه حق خود میدانستند، دستنیافته و اکنون رفتهرفته تبدیل به هیولا میشوند. نکته اما فقط این تغییر وحشتناک نیست که ترسناکتر؛ حس مشروعیتی است که این زن و مرد از جنایتهای خود دارند. رانده شدن، ابتدای روند تحقیر و کینه و انتقام است. فرد راندهشده انتقام حذف خود را با حذف دیگران میگیرد؛ بدون اینکه حس کند مرتکب جنایت شده است.
۳- مردم شهر در سریال زخم کاری بیرحم و سنگدل هستند. شهر از آدمها چیزی ساخته که نبودند و نباید باشند. هرقدر روابط شهر پیچیدهتر و سختتر میشود، مردم هم سختتر میشوند. آدمها نه بهاندازه پیچیدگی و بیرحمی شهر که بیشتر از آن، مسلح به مکر و فریب و خشونت میشوند. اینجا برخلاف امثال جوکر، فرد راندهشده تنها به سلاح فیزیکی مجهز نیست بلکه ترکیبی از زر و زور است که داستان او را جلو میبرد. اینجا سلاح و انتقام بخشی از مسیر است، نه پایان مسیر. مسیری که قدرت خالص را انتهای مسیر انتقامجویی میداند غافل از آنکه انتقام خود چراغ انتقامهای دیگر را روشن میکند و این مسیر را پایانی نیست.
۴- روایتهایی شبیه متری شش و نیم و زخم کاری که از زاویه انسان عصیانگر و گناهکار به تعریف و توصیف شرایط میپردازند، برگرفته از جامعهشناسی تفهمی هستند که بهجای حکم کلی دادن بر اساس نرمالها، وضع موجود را از نگاه قهرمان منفی روایت میکنند تا به ارتباط بهتری با واقعیت دست یابند. در این میان آسیب بزرگ، نبود انسان خوب یا حتی نسبتا خوب و مصلح در میان شخصیتهاست. انبوه انسانهای بد یا خیلی بد مسیر دستیابی به راهحل را مسدود میکند و امیدبخش و رهاییبخش نیست. گرچه درباره زخم کاری که هنوز به نیمه هم نرسیده نمیتوان داوری نرماتیو کرد اما امیدوارم که انتهای فیلم، آغاز یک مسیر باشد نه انتهای یک بنبست. امیدوارم پایان این مسیر راهی برای اصلاح، اخلاق و صلح وجود داشته باشد؛ چیزی که در بیشتر آثار مهدویان وجود داشته؛ و مخاطب دریابد که کنار گذاشتن اخلاق، خوشبختی و سعادت نمیآورد.