تحلیل از چپ و راست؛
از افغانستان تا پاستور
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
غفلت از روسیه
روحالله مدبر، کارشناس مسائل روسیه در یادداشتی برای «وطن امروز» به انتقاد از توجه ویژه دولت روحانی به تعامل با غرب پرداخته و با اشاره به اشتراکاتی که با روسیه داریم، نوشته است: «رابطه مستقیمی میان دیپلماسی اقتصادی، دیپلماسی فرهنگی و افزایش سطح نفوذ و قدرت یک بازیگر در عرصه بینالملل وجود دارد. با توجه به بازتعریف جدید ولادیمیر پوتین از منافع ملی و سیاست خارجی روسیه، اصلاحاتی در قانون اساسی ایجاد شد. یک راهبرد ویژهای تعریف شد به اسم «راهبرد قدرت مدرن هنجارمند». این راهبرد مسیر روسیه را به سمتی میبرد که در سال 2024 جایگاه اقتصادی پنجم دنیا باشد. ظرفیت دیگری که درباره رابطه با روسیه وجود دارد، راهگذر شمال- جنوب است که بخش عمدهای از این مسیر از خاک ایران میگذرد. اگر این راهگذر فعال شده بود، 21 میلیارد دلار برای ایران عایدی داشت. روسها برنامه ویژهای در حوزه ترانزیت دارند. آنان میخواهند وابستگیشان از مسیر کانال سوئز را حذف کنند که این مساله فرصت بینظیری برای ایران ایجاد کرده است. ابتکار راهگذر شمال- جنوب بین روسیه، ایران و هند را پوتین همان سال 2000 که قدرت را به دست آورد مطرح کرد. طی 20 سال گذشته راهگذر شمال- جنوب در ایران درگیر مسائل داخلی بود. این فرصت عقب افتاده است. روسها در صورت تعلل بیشتر ممکن است راههای جایگزینی را برگزینند. سال 2014 یعنی 92 که ایران مشغول مذاکره با ۱+۵ بود، همزمان روسیه بر سر اوکراین وارد مناقشه با غرب شد. غربیها روسیه را تحریم کردند اما روسیه با همین راهبردهایی که اشاره شد، بویژه با اصلاح ساختار دستگاه دیپلماسی، با این تحریمها مقابله کرد؛ مرکزی ایجاد شد به اسم «مرکز سرمایهگذاری مستقیم روسیه» و در کنار این مرکز، یک مرکزی ایجاد شد به اسم «پشتیبانی صادرات روسیه». در سراسر کشورهای هدفشان مراکزی برای جذب سرمایهگذاری خارجی ایجاد کردند. تمام این فرصتها، فرصتهایی است که حضور ایران در آن بسیار جزئی است. ایران در بحث تجاری هیچ برنامه راهبردیای ندارد. طرف روس چندین بار در راستای عملیاتی کردن سوئیفت روسی به ایران پیشنهاد کرد اما متاسفانه با تعلل داخلی و انتظار برای کانالهایی مثل اینستکس انجام نشد. به عبارتی ما ظرفیتهای مختلف روسیه را جدی نگرفتیم، چون انتظار از غرب داشتیم. نیاز به اصلاح اساسی در نگاه دستگاه دیپلماسی و به استفاده از نیروهای متخصص و توانمند وجود دارد. ائتلافهای نوینی در نظام بینالمللی در حال شکلگیری است. بلوکهای بزرگی به عنوان بلوکهای ضدتحریمی در حال تشکیل شدن است. روسها و چینیها دارند ضمن بلوکسازی، نگاه ژئوپلیتیک نظام بینالملل را تغییر میدهند. کشور ما که درگیر تحریم بوده است، باید در این مسیر انتقال قدرت به شرق حضوری جدی داشته باشد. »
قطاری که به جنوب میرود؟
عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاحطلب در شماره امروز «اعتماد» از شکاف میان نگاه و برداشت مسئولان از وضعیت جامعه نوشته و آورده است: «به نظر میرسد که علت بروز این شکاف میان نگاه مردم و مسوولان، پیروی آنان از دو رویکرد متفاوت جزیینگری و کلینگری نسبت به امور است که نزد هر کدام وجود دارد. مسوولان در بسیاری از موارد جزییات را میبینند. آن هم جزییاتی که مطلوب آنان است. ... در حالی که برای مردم این جزییات ذاتا اهمیتی ندارد، آنچه که مهم است کلیت وضع جامعه است. کلیتی که محصول مجموعهای از جزییات است. اجازه دهید مثالی بزنم. فرض کنید که قطاری در حال حرکت به سوی جنوب باشد. مسوولان هدف خود را رفتن به شمال تعریف کردهاند و در داخل قطار به سوی شمال حرکت میکنند و مدعی رفتن به شمال هستند و درست هم میگویند، ولی سرعت رفتن آنان به شمال بسیار کمتر از سرعت قطاری است که به سوی جنوب میرود. در نهایت هم به آخر قطار و بنبست میرسند. یک ناظر بیرونی به خوبی میبیند که قطار و هر کسی که داخل آن است، در حال حرکت به سوی جنوب است، ولی مسوولان حاضر در قطار میبینند که در حال حرکت به سوی شمال هستند. این دو نگاه هیچگاه به تفاهم نمیرسند. برای مردم اختراعات و پیشرفت علم و مستقل شدن در تولید فلان کالا، یا فلان موفقیت موشکی و نظامی و... همه و همه هنگامی معنیدار و روشن است که به بهبود زندگی آنان منجر شود و اگر وضع آنان را خوب نکند، هیچ کدام از این موفقیتها ارزش مورد نظر را ندارد. به مثال قطار برمیگردیم. حرکت قطار به سوی جنوب همان تحریم است که مسوولان آن را پیشفرض و اجتنابناپذیر دانسته و واقعیت آن را میپذیرند، در نتیجه در دل این قطار هر چه به سمت شمال میروند، آن را به معنای نزدیک شدن به هدف که رفتن به شمال است توصیف میکنند، در حالی که از نظر مردم، تحریم مفروض نیست. تحریم جزو بازی است و آنان را به سوی جنوب میبرد. این تفاوت نگاه غیر قابل حل است. از نظر مردم مسوولان نمیتوانند تحریم را مفروض و اجتنابناپذیر بگیرند و از مردم بخواهند که با این فرض داوری و ارزیابی کنند. زیرا این مساله و حل آن جزو وظایف حکومت است. نتیجه برآمده از این دو نوع نگاه هم جالب است. اگر چهار وزارتخانه نیرو، نفت، ارتباطات و راه و شهرسازی را که وزارتخانههای زیرساختی هستند در نظر بگیریم، میتوان گفت که عملکرد آنان در مقایسه با بسیاری از وزارتخانهها و نهادهای دیگر مثبتتر بوده است، در واقع آنها در داخل آن قطار با سرعت بیشتری از دیگران به سوی شمال رفتهاند، ولی چون تحریم و مسائل آن از اراده آنان خارج است (قطاری که به سوی جنوب میرود)، مردم از این وضعیت عملکردی این وزارتخانهها نیز رضایت ندارند، چون سرجمع به سوی جنوب رفتهاند. »
امیدواری دشمن به تشدید تحریمها
عباس حاجی نجاری، در سرمقاله امروز «جوان» با این عنوان که «دشمن را بیش از این به تشدید تحریمها امیدوار نکنید» به نقد اظهارات اخیر روحانی درباره ضرورت تصویب FATF پرداخته و نوشته است: «این موضع آقای روحانی حتی سخنگوی وزارت خارجه امریکا را هم به وجد آورده و میگوید امریکا انتظار دارد دور هفتم مذاکرات وین برای احیای برجام نیز برگزار شود. ... سخنان آقای روحانی و شرطیسازی چندباره کشور به نتیجه مذاکرات تکرار همان مواضعی است که پیش از آن ترامپ را به خروج از برجام تشویق کرد و بایدن را نیز که به دلیل اجرای طرح دوفوریتی مجلس در زمینه اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از منافع ملت ایران در ماههای آغازین شروع به کارش در موضع ضعف قرار داده بود، امیدوارتر کرد ... تأکید آقای روحانی مبنی بر اینکه «همین هفته میتوانیم تصمیم بگیریم، تمام کنیم» در حالی است که روند مذاکرات وین نشان میدهد، هنوز در ذهن طرف امریکایی مدل و الگوی برجام زنده است و در مذاکرات وین طرف غربی و بهویژه امریکاییها حاضر نیستند به الزامات بازگشت به برجام تن دهند. ... مردم ایران فراموش نکردهاند که سال۱۳۹۲ و در آغازین روزهای مذاکرات، آقای روحانی در نشست با دانشجویان از خزانه خالی کشور سخن به میان آورد و از همان زمان دشمنان را به اثرگذاری فشارها امیدوارتر کرد چراکه وقتی چند روز بعدازاین سخنان در جریان مذاکرات نماینده ایران از موضع قدرت در برابر امریکا سخن گفت طرف امریکایی به سخنان رئیسجمهور و خالی بودن خزانه استناد کرد و اکنون نیز ماجرا همین است. مجموعه سخنان آقای روحانی در جلسه هیئت دولت بهرغم برخی ادعاها در مورد قابلیت و توانمندی دولتهایش در هشت سال گذشته، این است که حل مشکلات اقتصادی کشور و تسهیل روند سرمایهگذاریها تنها و تنها معطوف به سرازیر شدن سرمایه خارجی از کانال مذاکرات وین است و این در حالی است که واقعیات صحنه غیرازاین است و تعلیق ۱۲۰ روزه و یا ۱۸۰ روزه تحریمها هیچ انگیزهای را برای سرمایهگذار خارجی در ایران ایجاد نمیکند، چراکه بسیار ممکن است در ۱۸۰ روز بعدی کاخ سفید، تعلیق را تمدید نکند واو طبعاً سرمایهاش را از دست خواهد داد.»
بازنده تاریخ
احمد غلامی . سردبیر «شرق» در سرمقاله امروز به تمجید از اقدامات اخیر رئیسی و تماس وی با برخی اصلاحطلبان پرداخته و مینویسد: « این دعوتها برخی اصلاحطلبان را با تضاد جدی روبهرو خواهد کرد، البته نه آن دسته از اصلاحطلبانی که همواره مترصد نفوذ و مشارکت در قدرتاند. برای همین آنان برای حضور در این دیدارها و ارائه پیشنهادهای خود -اگر چیزی در چنته داشته باشند- سر از پا نمیشناسند و از یکدیگر سبقت میگیرند. این گروه از اصلاحطلبان، چه آنها که در دولت روحانی هستند و چه آنها که در خارج از دولتاند، برایشان اصلْ ماندگاری در قدرت است؛ اما اصلاحطلبانی که تضاد جدی با دولت سیزدهم دارند، در برابر این دعوتها چه خواهد کرد؟ رئیسی این دسته از اصلاحطلبان را با معضل جدی روبهرو کرده است؛ معضلی که تضادهای درونی آنان را بیش از پیش آشکار میکند. بسیاری از اصلاحطلبان بهگفته عباس عبدی، تکنسینهای قدرتاند. آنان همواره درصددند برای ماندن در قدرت راه و سازوکاری پیدا کنند. منظور، همین دسته از اصلاحطلبانی است که معلوم نشد بر چه اساسی نامزدهایی را برگزیدند که هیچیک از آنها بهلحاظ رویکردهای سیاسی چندان قرابتی با یکدیگر نداشتند ... میخواهم بگویم دولت رئیسی برعکس دولت روحانی، با سیاست داخلی آغاز کرده است؛ اما اینکه دولت او چقدر توان آن را دارد تا در غیاب مردم سیاست را احیا کند، پرسشی اساسی است که بیش از همه حامیان رئیسی و اصلاحطلبان باید به آن پاسخ بگویند. یقینا حامیان دولت سیزدهم به خلق و احیای سیاست توسط رئیسی خوشبیناند، چراکه آنها بارها و بارها گفتهاند با اندکی ترمیمِ اقتصادی قهرِ مردم به مهر تبدیل خواهد شد و موجی از همراهی راه خواهد افتاد. بخشی از این خوشبینی مقرون به واقعیت است و بخشی نشئتگرفته از تصور قدرتی است که هر کاری را در ظاهر سهل جلوه میدهد. البته اینکه دولت رئیسی چقدر در احیای سیاست و خلقِ مردم موفق خواهد شد، دغدغه کنونی ما نیست، مسئله مهم شاید وضعیت اصلاحطلبان باشد، خاصه آنان که حتی با مهندسی نامزدها هم نتوانستند به نتیجه مطلوب دست یابند. بهراستی اگر دولت سیزدهم از این گروه از اصلاحطلبان بهصورت جدی دعوت به عمل آورد، چه خواهند کرد؟ اگر این دعوت را بپذیرند و جذب دولت رئیسی شوند -گیرم جذب حداقلی- به مردمی که به رئیسی رأی ندادند چه خواهند گفت؟ ... اگر رئیسی بتواند سیاست داخلی را با حامیان خود و طیفهای دیگری از مردم که بیش از سیاست دغدغه زندگی روزمره و معیشت را دارند احیا کند، کار اصلاحطلبان بسیار دشوار خواهد شد. شاید از همینرو است که منفعتطلبان از هماکنون اسبها را زین کردهاند تا در پس غبار اسبهای دولت سیزدهم بتازند».
وی در ادامه افزوده است: «در گفتوگوهای تاریخی تقی شهرام و حمید اشرف نکات تکاندهندهای وجود دارد که به کار اصلاحطلبان مردد میآید. تقی شهرام در سخنان خود از تغییر موضع خودش و سازمان میگوید و پافشاری میکند این باور را به حمید اشرف القا کند که با چرخش او و بخشی از سازمان، مردم نیز تغییر موضع خواهند داد؛ اما حمید اشرف زیر بار نمیرود و بر اصول خود تأکید میکند و میگوید اگر دیدگاههای شما عوض شده است، با صدای بلند آن را اعلام کنید و گذشتهتان را نقد کنید و از سازمان مجاهدین جدا شوید، چراکه 50 درصد کادر سازمان هنوز به مرام آن وفادارند و مردم بسیاری به درست یا نادرست دلبسته آن هستند. تقی شهرام یک بازنده تاریخی است. او بعد از تصفیهحسابهای خونین در سازمان، دنبال شریک جرم میگشت، اما آنکه به خود وفا نکند، یقینا به دیگران وفا نخواهد کرد و حمید اشرف این را بهخوبی میداند که دست رَد به سینه شهرام میزند. حمید اشرف باور داشت نباید به مردمی که به میدان آوردهاید پشت کنید. البته در جریانهای سیاسی موجود، اینگونه پشتکردن به مردم بیسابقه نبوده است، خاصه از طرف اصلاحطلبان که در مقاطع حساسی به مردمی که خود به میدان آورده بودند، پشت کردهاند. اینک دولت رئیسی، اصلاحطلبان را با آزمونی دشوارتر روبهرو کرده است؛ آزمونی که دولت سیزدهم در آن موقعیتی دو سَر بُرد دارد.»
افغانستان امارت اسلامی آمریکا
سعدالله زارعی، در یادداشت امروز «کیهان» به افغانستان و بحران کنونی این کشور پرداخته و نوشته است: سقوط تعداد قابل توجهی از شهرهای افغانستان به دست «طالبان» مباحث زیادی را در سطح منطقهای و بینالمللی و از جمله در ایران پدید آورده است. سؤال اصلی این است که با این تحولات که عمدتاً صبغه نظامی- امنیتی دارد، سرنوشت افغانستان چه میشود؟ و آیا در پس این روند، شکلگیری یک «حکومت مقتدر مذهبی» است یا آغاز جدیدی بر آنارشی امنیتی و از هم گسیختن هرچه بیشتر پایههای نظام اجتماعی افغانستان؟ برای پاسخ بر این سؤال توجه به مطالب زیر اهمیت دارد:
1- هیچ قومی در افغانستان وجود ندارد که بتواند ادعا کند اکثریت مطلق جمعیت را داشته و در نتیجه حق دارد حکومت و کشور و سازمانهای آن را در قبضه خود قرار دهد. البته از نظر مذهبی، با توجه به اینکه بین 75 تا 80 درصد مردم، تابع مذهب حنفی هستند، طبعاً حکومت از نظر قوانین و حقوق اساسی، از اصول این مذهب پیروی میکند. کما اینکه الان هم اینگونه است اما در عین حال این نکته را باید در نظر داشت که تقسیمبندیهای داخلی افغانستان مانند عراق، لبنان و... نه بر مبنای مذهب بلکه بر مبنای قومیت قرار دارد و از این منطق تبعیت مینماید.
2- آنچه الان از سوی گروه طالبان دنبال میشود سیطره مطلق بر افغانستان و کنار زدن عملی سهم و حق بقیه اقوام و طوایف است و این یعنی سیطره یک اقلیت 30 درصدی بر کل افغانستان. ...«طالبان امروز» اصرار دارد ما قبول کنیم با طالبان گذشته و حکومت مطلوب فعلی آنان با حکومت امارات گذشته، تفاوت بنیادی دارد. ولی روشی که طالبان برای سیطره بر افغانستان در پیش گرفته است، وادارکردن بقیه طوایف و مذاهب به تمکین در برابر سیطره مطلق خود است و این در واقع نوعی جدید از «تمامیتخواهی» این گروه میباشد که اگر بر افغانستان مسلط گردد، قطعاً برای ساکت کردن دیگران دست به سلاح میبرد و به قول و قرارهای فعلی خود پشت میکند.طالبان الان بر شکلگیری امارت اسلامی تأکید دارد و از آن کوتاه نمیآید و حال آنکه حدود 70 درصد از مردم و اکثریت قاطع اقوام، مخالف این ایده هستند.
3- نکته دیگر این است که به دلیل آنچه در بخش قبلی گفته شد، استقرار حکومت مطلقه طالب به این سادگی هم که آنان و آمریکا تصور کردهاند، میسر نیست. ما شاهد بودهایم که طالبان در فاصله سالهای 1375 تا 1380 نتوانست سیطره مطلق پیدا کند و لذا در طول این دوره، جنگ در مناطق شمالی این کشور استمرار پیدا کرد. الان هم طالبان نمیتواند 100 درصد خاک را به تصرف درآورده و امارات خود را بدون توافق با دیگران و بدون ارائه یک چشمانداز روشن از حکومتی فراگیر، مردمی و دربردارنده حقوق همه اقوام مستقر نماید.
4- در این میان سهم آمریکا خیلی مهم است. آمریکا براساس وظیفه خود باید در طول 20 سال گذشته که در دو بخش سیاسی و امنیتی- نظامی این کشور تسلط داشته است، ارتش افغانستان را برای به دست گرفتن مسئولیتهای نظامی- امنیتی آموزش میداد و تجهیز میکرد. نه اینکه 20 سال پس از آنکه با ادعای مقابله با طالبان این کشور را اشغال کرده،- به دلیل ناتوان شدن- طرحی که مشخصات کامل یک توطئه دارد را به اجرا بگذارد که نتیجه آن درگیری نظامی در بیش از 136 شهرستان- 37 درصد خاک این کشور- باشد. الان سؤال اساسی این است که درگیریهای قومی که امروز در نتیجه مذاکرات دوحه بر افغانستان سایه افکنده است، چه لایههای پنهانی دارد؟ آیا آمریکا نمیدانست که طالب نمیتواند به تنهایی بر افغانستان مسلط شود؟ پس چرا برای ایجاد موازنه قدرت بین طالبان و دولت پشتون اشرف غنی کاری نکرده و با عدم تجهیز ارتش و جلوگیری از تجهیز آن توسط دیگران، عملاً افغانستان را به صحنه درگیری تبدیل کرده است؟ آیا از این پس طالبان در نقش گروه نیابتی آمریکا برای مهار مخالفان آمریکا در افغانستان و منطقه عمل خواهد کرد؟
کابینه متخصص به جای فراجناحی
جلال میرزایی نماینده ادوار مجلس در یادداشتی برای «آرمان ملی» نکاتی را درباره کابینه رئیسی مطرح کرده و نوشته است: « توقعی نیست که رئیسجمهوری منتخب کابینهای فراجناحی تشکیل دهد، زیرا پایگاه اجتماعی سیدابراهیم رئیسی مشخص بوده و جریان اصولگرا از وی حمایت کرده است برای اینکه این جریان بتواند پاسخگوی مسئولیتی که بر عهده گرفته، باشد، رئیسی ترجیحا باید یک کابینه اصولگرا تشکیل دهد و از افراد شایسته و متخصص اصولگرا در کابینه خود استفاده کند. ما به عنوان اصلاحطلب نمیتوانیم در پوشش تشکیل دولت فراجناحی به دنبال سهمخواهی در دولت آینده باشیم، چرا که این وضعیت باعث میشود تکلیف مردم در عرصه رقابتهای انتخاباتی روشن و مشخص نباشد. در واقع اگر ما رقابت را به رسمیت میشناسیم باید جریان پیروز، دولت را تشکیل دهد. ... همگرایی بین قوای سه گانه و نهادها تاثیر مثبتی بر فضای اقتصاد و کسب و کار میگذارد، دولت از این فرصت استفاده کرده و با اتخاذ تصمیمات درست بتواند اعتماد عمومی را جلب کند و این اعتماد میتواند پشتوانهای برای قدمهای بعدی دولت باشد. انتظار میرود دولت بتواند از فرصت همراهی و یکدستی دولت و مجلس نهایت استفاده را داشته باشد در عین حال تنها نگرانی در این زمینه تضعیف نظارت قوه مقننه بر مجریه است که باید مورد توجه قرار گیرد. در عین حال اگر در ترکیب کابینه رئیسی، مطالبات طیف مجلس برآورده نشود، شاهد شکل گیری رقابت بین طیف رئیسی و قالیباف خواهیم بود اتفاقی که در جریان اصلاحطلبی هم سابقه داشته است. ما به عنوان جریان اصلاحطلبی نباید انتظار داشته باشیم که رئیسی کابینه فراجناحی تشکیل دهد و این اشتباه است. آیتا... رئیسی باید با تشکیل کابینه برای بهبود وضعیت معیشتی مردم گام بردارد، زیرا زندگی شخصی همه ما تابع رویکردها و تصمیمات دولت است.»
پرسشهای روشن و پاسخهای مبهم
علیرضا خانی، سردبیر روزنامه اطلاعات در شماره امروز مینویسد: « گاهی توضیح و تشریح دلایل یک اتفاق، میتواند تا حد زیادی نگرانیها و اضطرابها و احیاناً تنشهای حاصل از آن را کاهش دهد. ابهامآمیز و رازآلود صحبت کردن مسئولان، درباره بسیاری از وقایع سرمنشاء عمده سوء تفاهمات و بدبینیهای مردم میشود. جامعه ما متأسفانه جامعه زخمخوردهای است که به شدت بیاعتماد شده و منشاء سادهترین اتفاقات را سیاسی و از نوع بدبینانه آن ارزیابی میکند. بدیهی است که در این شرایط، مسئولان باید حقایق امور را برای مردم به طور واضح توضیح دهند تا از حجم بدبینیها و بیاعتمادیها بکاهند. مثالها و مصداقهای ابهامآمیز و رازآلودن بودن سخنان مسئولان بسیار است. در همین موضوع کرونا، که پس از یک سال و نیم، کماکان جدیترین مساله بهداشتی، زیستی و روانی کشور مانده است، نوع رفتار مسئولان درباره واکسیناسیون پرسشهای بسیاری در متن جامعه برانگیخته که به صور مختلف از نقد تا طنز و حتی هجو در شبکههای اجتماعی ظهور کرده است. پرسشهایی که به رغم سخنان مطول مسئولان، کماکان پاسخ قانعکنندهای از نظر افکار عمومی نگرفته است. فیالمثل اینکه چرا واکسیناسیون در کشور این میزان کُند و عقب است؟ ... اینکه آیا دو جریان قدرتمند طرفدار واردات و طرفدار تولید داخل حضور دارند و هر یک منافعی در به کرسی نشاندن استدلال خود دارند؟ ... هر بار که موج جدیدی از کرونا برمیخیزد، این پرسشها نیز با موج تازهای برمیخیزد و دست به دست میشود و اذهان بیاعتماد مردم را آزار میدهد اما تقریباً هیچ توضیح قانعکنندهای از سوی مسئولان امر داده نمیشود. ... یک هزارم جمعیت کشور طی یک سال و نیم اخیر بر اثر ابتلا به کرونا جان باختهاند. آنها پدران و مادران و خواهران و برادران و فرزندان ما بودهاند. ... تولید واکسن داخلی البته افتخارآور و غرورآفرین است اما در هنگامهای که خانهای آتش میگیرد، صاحبخانه تا اختراع وسیلهای جدید برای اطفای حریق صبر نمیکند. اول به هر قیمت ممکن آتش را مهار میکند و بعد به فکر ساختن وسایل جدید اطفا میافتد. اینجا هر دقیقه به قیمت جان آدمیان میگذرد و هنگام صبوری نیست. عزت و کرامت یک ملت بزرگ نباید پشت مرزهای ارمنستان به حراج گذاشته شود. مگر این همان کرامتی نیست که مسئولان از بام تا شام درباره آن سخن میسرایند؟»
قمار بایدن روی تجربه ترامپ!
مصطفی منتظر در یادداشت روز روزنامه خراسان مینویسد: «مذاکرات وین با رکودی جدی مواجه شده و برخلاف سه ماه گذشته حتی امید به شروع دور جدید مذاکرات نیز کم رنگ شده است. علت اصلی این وضعیت، عدم پذیرش مسئولیت خروج از برجام توسط دولت جدید آمریکا و تضمین حضور در آن است. بایدن و تیم سیاست خارجی وی با تمام ادعاهای سابق حاضر به برداشته شدن برخی از تحریم های مرتبط با برجام نیستند و از طرف دیگر تعهدات لازم در موضوع عدم خروج دوباره را تضمین نمی کنند. .. میتوان از یک علت اصلی و چند علت فرعی سخن گفت؛ فشار داخلی و فشار کشورهای منطقه به ویژه لابی صهیونیست ها و سعودی ها و همچنین راهبرد میان مدت در حوزه منطقه احتمالا موارد فرعی این تعلل است و علت اصلی از نظر نگارنده نوعی قمار بایدن بر آشوب در داخل ایران است. بایدن در وضعیتی ناپایدار سکان کاخ سفید را در دست گرفته و مشکلات عمیق داخلی در آمریکا شرایط را برای وی دشوارتر نیز ساخته است. در چنین شرایطی توافق با ایران برای وی هزینه سنگین داخلی خواهد داشت. با توجه به مانورهای سیاسی ضد انقلاب در دو سال گذشته و کم رنگ شدن برخی تلاش ها در جهت منافع ایران در داخل آمریکا، شرایط افکار عمومی در بین نخبگان سیاسی ایالات متحده تقریبا علیه ایران است. لذا طبیعی است که بایدن برای دادن این هزینه، سبک و سنگین کند.
از طرف دیگر راهبرد خروج آمریکا از منطقه با برخورد هیستریک و ترسان کشورها و دول وابسته همراه بوده است. شرایطی که آن ها را به راه انداختن کارزارهای مختلفی در مخالفت با آن رهنمون ساخته است. این موضوع نیز شرایط منطقه ای لازم برای بازگشت بایدن به برجام را دشوار ساخته است.اما مهم تر از این ها نگرشی است که در دولت بایدن درحال گسترش است. نگرشی که به افزایش مشکلات داخلی ایران و احتمال بروز و ظهور اعتراضات امید بسته تا شاید بتواند از این اهرم در اخذ امتیازاتی از ایران در میز مذاکره بهر ببرد. در واقع بایدن همچنان به آن چه ترامپ کاشته است چشم امید دارد و به عبارتی بر روی آن قمار کرده است.»