در گفتوگوی تفصیلی «فردا» با علی صوفی مطرح شد
صوفی: اگر از همتی حمایت نمیکردند شکست نخورده بودیم، حذف شده بودیم/ طرح جبهه اصلاحات برای معرفی نامزد اشکالات زیادی داشت/ یک دسته از همان اول به 92 برگشتند
صوفی گفت: شدند اگر نامزد معرفی نمیکردیم به معنی این بود که حذف شدیم اما وضعیت فعلی سبب شد که شکست به ما تحمیل شود.
گروه سیاست سایت فردا – انتخابات ریاست جمهوری دوره سیزدهم برای اصلاحطلبان فراتر از یک انتخابات منجر به شکست بود. این انتخابات را در واقع باید بزنگاه و نقطه عطفی برای این جریان دانست. همان نقطهای که نشان داده اختلافات در این جریان سیاسی به اوج خود رسیده است. این جوی انگار عریضتر شده که آقایان با نگاه جامعه محور و قدرت محور بتوانند بدون انتخاب مسیر خود، ادامه دهند. این دوگانه و آسیبهایش اما فقط یک روی سکه است. روی دیگر و شاید هم مهمتر جایگاه این جریان در جامعه است. کم چیزی نیست، به هرحال آن جریانی که روزی دوم خرداد خلق و کرد و روزی با یک «تکرار» ملتی را پای صندوق رای آورد، به جایی رسیده که هر چه میگوید و پیام میدهد و ... فایده ندارد و کسی گوشش بدهکار نیست!
این وضعیت قطعا نیازمند یک بررسی و آسیبشناسی جدی است. باید معلوم شود که مشکل از کجا نشات گرفته است. قابل حل است یا خیر؟ آینده این جریان چه خواهد شد و کدام طیف موجود برنده این بازی و دوگانگیهای موجود است؟
در گفتوگویی با علی صوفی، دبیرکل حزب پیشرو اصلاحات به این پرسشها پرداختهایم. آنچه در ادامه میخوانید بخش اول این گفتوگو است:
*انتخابات ریاست جمهوری اخیر برای اصلاحطلبان پیام روشنی داشت. از آن دو دستگی در سطح سیاسی تا بدنه اجتماعی که به حرف چهرههاش شاخص جریان اعتنا نکرد. چه اتفاقی برای این جریان افتاده است؟ این اتفاق در سطح سیاسی بوده یا بدنه؟
همین طور است، این تغییرات هم در سطح سیاسی یعنی در داخل اصلاحطلبان بوده و اینکه مردم رویکرد خود را نسبت به اصلاحطلبان رویکرد تغییر داده و اعتمادشان تغییر کرده است.
*چرا؟ این وضعیت از کجا نشات میگیرد؟
برای پاسخ به این سوال باید به عقب بگردیم و نگاهی به ریشه این جریان اندازیم. اصلاحطلبان از نظر تباری به جناح چپ برمیگردند. همان جناحی که از ابتدای انقلاب به ویژه از مجلس دوم خودش را نشان داد. آقای هاشمی هم در این جناح بود. این جناح رسمیت داشت و مورد توجه امام هم بود. جناح چپ بعد از رحلت امام هم به حیات خود ادامه داد و مجلس را کاملا در اختیار داشت. از نظر آرمانی و اعتقادی، سیاسی خواهان تغییر وضع موجود و برعکس جناح راست بود. از نظر اقتصادی نیز نگرش سوسیالستی داشت درحالی که طرف مقابل طرفدار اقتصاد بازار و خصوصی بودند.
به هرحال این جریان ادامه یافت، اگرچه مجلس چهارم یکدست راست شد و آقای هاشمی رفسنجانی هم به سوی راست چرخید و جناح چپ مغضوب واقع شد. جناح چپ دیگر فقط یک روزنامه سلام را داشت که از اقتصاد چپ دفاع میکرد و در برابر سیاستهای اقتصادی آقای هاشمی موضع میگرفت. به تدریج آقای هاشمی هم با جناح راست زاویه پیدا کرد و در دور دوم مجددا از نظر سیاسی سعی کرد که جناج چپ را تقویت کند. مجلس پنجم که شکل گرفت چپها در اقلیت و اکثریت دست راستها بود اما با این وجود و علی رغم آن تغییر مواضع اقتصادی هاشمی، جناح چپ با هویت خود ادامه میداد.
سال 76 که شد آقای خاتمی به کمک آقای هاشمی پیروز شد و مردم هم اقبال نشان دادند و جناح چپ با یک هویت جدید تحت عنوان هویت اصلاح طلبی به میان آمد. این اصلاحطلبی قدری با جریان چپ فرق داشت و آن هم تغییراتی بود که در رویکرد اقتصادی داده و با دیدگاههای دولت آقای هاشمی نزدیک شده بود. آقای خاتمی مثل رهبری وفادار به عدالت اجتماعی بود اما اصلاحطلبان از نظر ماهوی آن جریان چپ که طرفدار مستضعفین یا اقتصاد دولتی بود، نبودند و رویکردشان لیبرالیستی شد. کار به جایی رسید که آرام آرام جریان راست هم چرخید و طرفدار اقتصاد دولتی شد. یعنی یک تغییر ماهوی در سطح کارشناسی و تقریبا بدنه اصلاحطلبی به وجود آمد و اینها طرفدار اقتصاد بازار شده و از جریان چپ فاصله گرفتند. بعد هم که دولت احمدی نژاد با آن ویژگیها و شعارها و خصوصیات پوپولیستی آمد. در همه این مدت اصلاحطلبان با همه این تغییرات هویتی که پیش آمده بود، به حیات خود ادامه دادند و همچنان مردم گرایش به اصلاحطلبان داشتند. بعدا که اصلاحطلبان در سال 92 به خاطر اینکه نامزد حداکثری نداشتند، مجبور شدند به روحانی روی آورند و با حمایت جریان اصلاحطلبی و رای مردم به این جریان روحانی رئیسی جمهور شد؛ کاملا مشخص بود که او نزدیک به هاشمی رفسنجانی است و بینش اقتصادی و سیاسی مشترکی دارند اما روحانی مشی اصلاحطلبانهای را در پیش گرفت. دولت احمدی نژاد هم از نظر اقتصادی نتوانسته بود از فرصت سیاستهای کلی اصل 44، فرصت چشم انداز 20 ساله، فرصت اجرای قانون برنامه 5 ساله چهارم و ... استفاده کند. همه اینها باعث شد که هم مردم آسیب بیبنند و هم اقتصاد کشور.
فسادهای گستردهای هم ایجاد شده و یک قشر تازه اقتصادی در کشور پا گرفت. فاصله ما در سطح بینالمللی از سایر کشورها زیاد شد و قطعنامهها و ... کشور را در معرض تهدید قرار داد. به عبارتی وضعیت از آن حالت عادی که خاتمی تحویل داده بود، خارج شد. آقای روحانی این اوضاع را در دور اول آرام کرد و اصلاحطلبان هم پایگاه اجتماعی خود را داشتند اما روحانی در دور دوم روحانی به خاطر تحریم و ... اقتصاد نئولیبرالیستی را پیش گرفت. یعنی اقتصادی وطنی که عملا در هیچ جای دنیا پیاده نشده است. فقط در اینجا بود که دولت اعتنایی به مردم و عدالت اجتماعی نکرد و یک طرفه تصمیم گرفت. طبیعتا بار این قضیه کاملا به عهده مردم بود و مردم آسیب دیدند. با این وضعی که برای مردم پیش آمد، مردم هم از آقای روحانی و هم بانی و اسباب روی کار آمدن او یعنی اصلاحطلبان و به تبع آن از حاکمیت و صندوق رای فاصله گرفتند.
*پس این وضعیت ریشه در عملکرد دولت دارد. اصلاحطلبان چرا زودتر و قبل از آنکه به مرحله انتخابات برسیم، چارهای نیندیشیدند؟
این وضعیت در انتخابات اخیر خودش را کاملا نشان داد اما اصلاحطلبان در انتخابات 98 سعی کردند که راه خود را از دولت روحانی جدا کنند و به نحوی تبری بجویند و هویت خود را بازسازی کنند. در آن دوران وقتی که خواستند در انتخابات مجلس شرکت کنند، برخلاف گذشته گفتند که فقط با هویت اصلاح طلبی مشارکت خواهند کرد و اگر نامزدهایشان رد صلاحیت شوند، سراغ افراد اجارهای یا اصولگرایان معتدل و ... نمیروند. این راهبرد را تعیین کرده و به آن عمل کردند. وقتی رد صلاحیتها پیش آمد اعلام کردند که ما نامزدی نداریم. یعنی یک موضع هویتی – سیاسی گرفتند که جالب بود. با این حساب هرچه جریان مقابل تلاش کرد شکستی را متوجه اصلاحطلبان کند، معلوم بود که ماحذف شده بودیم و شکست نخورده بودیم.
*چه شد که در انتخابات ریاست جمهور سیاست مشابهی اتخاذ نشد، اگرچه از پیش گفته شده بود که چنین میشود؟
در این انتخابات نیز سعی شد که هویت ما حفظ شد برای این کار وقتی قرار شد که نهاد اجماع ساز تشکیل شود. اولین بند آن این بود که اصلاحطلبان در انتخاباتی آزاد، رقابتی، قانونی، عادلانه و در تراز قانون اساسی با کاندیدای واحد اصلاح طلب مورد تایید نهاد اجماعساز شرکت خواهند کرد. یعنی انحصار و شرطی گذاشته شد. سعی شد که اصالت اصلاحطلبی حفظ شود و راه خود را از آقای روحانی و دولت او جدا کنند تا دیگر کسی فکر نکند که نامزد اجارهای و غیر اصلاحطلب مورد تایید نهاد اجماع ساز قرار میگیرد.
نهاد اجماع ساز طبق بند دو که متشکل از احزاب و شخصیتهای حقیقی بود، تشکیل شد. 31 حزب اصلاحطلب در کنار 15 شخص حقیقی این نهاد را تشکلیل را داده و در افت و خیزی با وزارت کشور عنوان جبهه اصلاحات به آن دادند. اما در همان قدمهای اول مشخص شد که این جبهه اصلاحات با آن شورای هماهنگی جبهه اصلاحات خیلی فاصله دارد و همان ساز 92 و 96 را میزند و نه 98 . یعنی قائل به هویت اصلاحطلبی نبود به طوری که وقتی طرح سه مرحلهای گزینش نامزدها مطرح شد، بند یک مصوبه شورای هماهنگی جبهه اصلاحات که به اصالت اصلاحطلبی تاکید داشت و قیدهایی را برای شرکت در انتخابات مشخص کرده بود، حذف شد و حتی اسمی از اصلاحطلب بودن نامزدها نیاوردند! اینجا مشخص شد که این جبهه با شورای هماهنگی خیلی فاصله دارد و یک دو دستگی به وجود آمد. یک دسته به هویت اصلاحطلبی تاکید داشت و یک دسته به 92 برگشتند.
مشخص بود که هویت اصلاحطلبی اساسا مورد توجه نیست. در آن هویت میشد مشارکت مشروط داشت. چون قیود مشخص شده برداشته شده بود و به مشارکت بدون قید و شرط رسیده بود. منظور همان نگاهی است که بر مبنای آن ما تحت هر شرایطی حاضر به مشارکت میشویم ولو اینکه نامزد نداشته باشیم و ولو اینکه با نامزد غیراصلاحطلب وارد شویم.
*و همزمان که به مرحله ثبتنامها رسیدیم، دعوا هم بالا گرفت.
در اینجا خطر احساس شد و افرادی تحت همین طرح با معرفی 10 عضو از جبهه اصلاحات به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری وارد شدند. به خاطر اینکه قید اصلاحطلبی حذف شده بود، افرادی مثل آقای ظریف و شریعتمداری یا آخوندی هم بودند! یا دیگرانی که کم و بیش با اصلاحطلبی فاصله داشتند. در مرحله اول 14 نفر معرفی شدند و در همان بدو اجرای طرح، انحراف دوم پیش آمد. قرار بود که انتخاب نامزدها سه مرحلهای باشد، یعنی این نامزدها در مرحله اول با حداقل با معرفی 10 عضو وارد طرح شوند. در مرحله دوم باید رایگیری شده و اگر یک سوم رای را میآوردند، ادامه میدادند اما این مرحله هم حذف شد. در مرحله بعد هم باید آنهایی که مانده بودند، برنامه خود را ارائه میدادند و اگر دو سوم رای را داشتند، حق ثبت نام پیدا میکردند.
این طرح اشکالات زیادی داشت. یکی اینکه شبیه کار شورای نگهبان بود یعنی جریانی به خود اجازه میداد که نامزدها را فیلتر کند و از طرف مردم تصمیم بگیرد. یعنی بین انتخابکنندگان و انتخاب شوندگان تصمیم بگیرد. این خودش محل ایراد بود اما به هرحال در بدو امر اعلام شد که مثلا ظریف با 37 امضا و جهانگیری 35 و ... معرفی شده است. اصلا قرار نبود که چنین چیزی مطرح شود! این کار اجرای مرحله دوم و سوم را نیز زیر سوال برد.
در نهایت 9 نفر از آن 14 نفری که معرفی شده بودند و بدون اینکه مرحله دوم و سم اجرا شود، ثبت نام کردند. اجرای این مراحل که به بعد از ثبتنام موکول شده بود، به بعد از اعلام نظر شورای نگهبان و بعد هم به بعد از مشاهده نتیجه نظرسنجیها موکول شد و نهایتا هم انجام نشد. خلاصه اصلاحطلبان برگشتند به همان مدار قبلی که در گزینش نامزدها قبل از بررسی صلاحیتها نظری نداده و بعد از آن تصمیم میگرفتند.
*چه شد که وقتی همان 9 نفر هم رد صلاحیت شدند، جبهه نتوانست به تصمیم واحد و قطعی برسد؟
وضعیت وقتی بدتر شد که از این مرحله هم عبور کردیم و آن 9 نفر هم رد صلاحیت شدند. درجبهه اصلاحات بحثهایی شد و تصمیم گرفتند که اطلاعیه دهند. نوشته و تصویب شد که ما دیگر نامزدی نداریم. این مشخص بود اما حضور دو گزینه وابسته به اصلاحطلبان یعنی آقایان همتی و مهرعلیزاده وضعیت را پیچیده کرد. این افراد اصلا در جبهه اصلاحات نبودند اما برخی به جبهه فشار آوردند که اینها بیایند و برنامه خود را ارائه دهند. طبیعی است که ارائه برنامه نیز به معنی وابسته شدن آنها به جبهه اصلاحات بود و سبب میشد که مردم بین اینها و جبهه اصلاحات تفکیکی قائل نشوند لذا مقاومت شد و این پیشنهاد رای نیاورد.
فشارها اما ادامه یافت و رسیدند به اینکه یک نفر را از بین همین دو نفر انتخاب کنیم. باز هم جبهه اصلاحات رای نداد. جبهه اصلاحات مقاومت کرد و سعی کرد که هویت خود را نشان دهد اما موافقان معرفی نامزد فشار آورده و جلسه گذاشته و مستقیما همتی را پیشنهاد دادند، باز هم رای نیاورد.
به این ترتیب، جبهه اصلاحات دچار یک دودستگی شد و تقریبا جو غالب و پیروزی از آن کسانی بودند که به اصالت و هویت اصلاحطلبی و مشارکت در انتخابات آزاد و قانونی معتقد بودند. به هرحال وضعی که دیدیم ایجاد شد. جبهه اصلاحات هم برای اینکه تفرقه بیشتر ایجاد نشود به احزاب و اشخاص اجازه داد که بتوانند از نامزد خود مثلا آقای همتی حمایت کنند.
*چهرههای شاخص و بزرگان اصلاحطلب چرا در صف حامیان همتی قرار گرفتند؟
بله، کار به اینجا رسید که دیدیم مثلا آقای کروبی هم پشت همتی آمد. یا آقای خاتمی اسمی نبرد اما تاکید جدی به حفظ جمهوریت و مشارکت داشت و همه اینها به نفع همتی تمام شد. در اتخابات شورای شهر هم وضعیت همین بود اما جبهه اصلاحات البته در آن انتخابات با لیست جمهور موافقت کرد.
نهایتا نتیجه را دیدیم و همان طور که مخالفان مشارکت میگفتند، مردم شرکت نکردند. این درحالی است که بهترین گزینه پیش روی جبهه اصلاحات این بود که در هیچ کدام از دو انتخابات نامزد معرفی نکند تا شکستی بر او تحمیل نشود. وقتی نامزدهای ما رد صلاحیت شدند اگر نامزد معرفی نمیکردیم به معنی این بود که حذف شدیم اما وضعیت فعلی سبب شد که شکست به ما تحمیل شود.