فیلم هلهله بر سر قبر دو جوان عاشق پیشه/ جزئیات دردناک خودکشی زهرا و احمدرضا در لردگان + 18
زهرا و احمدرضا، دو جوان لردگانی عاشق پیشه، بعد از مواجه شدن با مخالفت خانواده هایشان،خودکشی کردند.
دختر و پسر لردگانی از بیمارستان فرار کردند
#دختر و پسر لردگانی از بیمارستان فرار کردند
دختر و پسر عاشق پیشه لردگانی به نام های زهرا اسحاقی و احمدرضا رحیمی بعد از اینکه برای ازدواج با مخالفت خانواده هایشان موجه شدند اقدام به خودکشی کردند.
روز گذشته پیکر بی جان دو جوان لردگانی در سد لردگان پیدا شد که با دستان بسته خود را درون سد انداخته و دست به خودکشی زده بودند.این دو جوان زهرا اسحاقی و احمدرضا رحیمی نام داشتند.
اقوام و نزدیکان احمدرضا و زهرا بالای سر مزار آنها هلهله می کنند! هلهله ای نه از سر شادی؛ که از روی بغض و سوز جگر.
وقتی زوج عاشق پیشه ناگهان غیبشان زد،همه گمان کردند که آنها همراه همدیگر پا به فرار گذاشتند به دیاری که در آنجا عاشقی مجاز باشد.
اما کشف اجساد آنها در سد لردگان با دستان گره خورده به هم،شوک سنگینی بود که تمام شهر را در غم و ماتم فرو برد.
مدتی بود احمدرضا زمزمه عاشق شدن میکرد.پدر و مادرش اما با ازدواج او و دختری که از او چهار سال بزرگتر بود مخالفت می کردند.
زهرا به خانواده اش گفته بود که احمدرضا می خواهد به خواستگاری او بیاید.اما آنها هم خواستگاری احمدرضا را بدون پدر و مادرش در خانه شان نمی پذیرفتند.
احمدرضا که راهی برای جلب رضایت خانواده اش نمی دید مشتی قرص در گلویش ریخت و جرقه خودکشی را زد،اما نجاتش دادند و او را به بیمارستان رساندند.
زهرا بالای سرش رفت و در همان بیمارستان تصمیم گرفتند که این بار هر دو با هم به زندگی شان پایان دهند.
از بیمارستان فرار کردند و سمت سد لردگان رفتند.
بعد دست بسته خودشان را داخل سد انداختند و این پایان زندگی زوج جوانی بود که هنوز هم نمی شود فهمید عشق قاتل آنها بود یا لجاجت !
خانواده پسر لردگانی در جریان عشق آتشین بودند
زهرا اسحاقی نام دختر 20 ساله لردگانی بود که همراه پسر مورد علاقه اش به نام احمدرضا رحیمی دست به خودکشی زدند.به سراغ یکی از دوستان خیلی نزدیک زهرا اسحاقی می رویم و او در مورد جزئیات ماجرای عاشقی زهرا و احمدرضا می گوید:«مدت زیادی از شروع ارتباط زهرا و احمدرضا نمی گذشت.اما آنها به هم علاقه زیادی پیدا کرده بودند.احمدرضا به خانواده اش گفته بود که می خواهد با زهرا ازدواج کند.اما احمدرضا فقط 16 سال داشت و خانواده اش مخالف ازدواج او در این سن و سال بودند.خانواده اش فکر می کردند یک عشق زودگذر در سر احمدرضا افتاده که زود فراموش می شود.چون دو سال قبل هم عاشق یک دختر دیگر شده بود و آن موقع هم خانواده احمدرضا با تصمیم او مقابله کرده بودند.»
دوست زهرا در ادامه می گوید:«احمدرضا شغل مناسبی نداشت.گاهی در سوپرمارکت پدرش کار می کرد اما کار ثابت نداشت.وقتی به خانواده اش حرف ازدواج با زهرا را زده بود و آنها مخالفت کرده بودند،احمدرضا آنها را تهدید کرده بود که خودکشی می کند.آنها هم گفته بودند برو هر کاری دلت می خواهد انجام بده! بار قبل هم وقتی حرف عاشقی زده بود او را کتک زده بودند و از خانه بیرونش کرده بودند.شاید اگر برخورد ملایم تری می کردند و با محبت با او برخورد می کردند،احمدرضا تصمیم به خودکشی نمی گرفت.»
زهرا به خاطر کرونا نتوانست به دانشگاه برود
دوست زهرا در ادامه می گوید:«زهرا دختر بی سر و زبانی بود.وقتی کرونا تازه شیوع پیدا کرده بود دانشگاه قبول شد.کلاس هایش آنلاین بود و زهرا گوشی نداشت.گفت نمی توانم درس بخوانم و برای همین از ثبت نام در دانشگاه منصرف شد.پدر زهرا وضع مالی خوبی ندارد و بالاخره زهرا تصمیم گرفت سرکار برود و در آشپزخانه بیمارستان کار پیدا کرد.تازه سر کار می رفت و قرار ماهیانه یک و نیم میلیون تومان حقوق بگیرد اما فوت او حتی این فرصت را به او نداد که اولین حقوقش را بگیرد.»
او در ادامه گفت:«زهرا به مادر و خواهرانش گفته بود که احمدرضا می خواهد به خواستگاری او بیاید.خانواده اش هم قبول نکرده بودند که احمدرضا بدون پدر و مادرش به خواستگاری زهرا برود.»
دختر و پسر لردگانی از بیمارستان فرار کردند
دوست زهرا در مورد آخرین باری که زهرا را دید گفت:«یک روز زهرا به من گفت که احمدرضا به خاطر مخالفت خانواده اش قرص خورده و اقدام به خودکشی کرده است.احمدرضا را به همان بیمارستانی برده بودند که زهرا در آن کار می کرد.زهرا با چشم گریان بالای سر احمدرضا رفته بود و همان موقع مادر احمدرضا سررسیده بود.هر قدر مادر احمدرضا به زهرا بد و بیراه گفته بود،زهرا حرف دلش را نزده بود و فقط اشک ریخته بود.بعد در همان بیمارستان با احمدرضا قرار گذاشتند که فرار کنند و لابد همان موقع نقشه خودکشی شان را کشیده بودند.»
خانواده زهرا و احمدرضا چهار روز در پی آنها می گشتند تا بالاخره جسد بی جان آنها با دستانی که با یک روسری به هم گره خورده بود در سد لردگان کشف شد.
عروسی یکی از اقوام نزدیک زهرا نزدیک بود و زهرا به دوستش قول داده بود در فکر لباس جشن باشد.قول داده بود از حال و هوای غصه بیرون بیاید.اما حالا همه اقوام بالای سر مزار زهرا جمع شده اند و شیون می کنند.