فیلم وحشتناک از آبگوشت خوری مردکرمانشاهی با مارها! + جزئیات عجیب و باورنکردنی

یک مرد از اهالی کرمانشاه با مارها میانه خوبی دارد و حتی به غذا خوردن سر یک سفره با مار پرداخته است.

کد خبر : 1061413

خانه مروتی با خانه تمام اهالی روستای فیروزه شهرستان روانسر فرق دارد. اگر بخواهید به خانه او بروید، باید از قبل با صاحبخانه هماهنگ کنید.

دوستی مروتی با مار

بعد از علی ارجنگی‌که با همه‌جور مار سمی و غیرسمی سروکار دارد و لقب سلطان مار‌های ایران را یدک می‌کشد، حالا یک نفر دیگر هم در روستای فیروزه شهرستان روانسرکرمانشاه پیدا شده که زندگی‌اش شباهت زیادی به علی ارجنگی دارد و او هم صبح تا شب و بدون ترس با انواع و اقسام مار‌های سمی و غیرسمی سروکله می‌زند. نام او خداداد مروتی است که مدتی پیش فیلم هم‌سفره شدنش با یک مار سیاه، حسابی در فضای مجازی پربازدید شد.

نام ماری که مروتی ۴۴ ساله با آن سر سفره نشسته بود «سیاه‌سوجه» است که به آن مار آتشی هم می‌گویند و از نوع مار‌های غیرسمی است، اما خودش او را در خانه، سیاه‌مار صدا می‌کند. مار، خزنده‌ای نیست که بتوان آن را اهلی‌کرد، اما این‌که سیاه‌مار چطور پای سفره صاحبخانه نشست و هم‌سفره او شد، داستانی دارد که مروتی آن را برای ما تعریف می‌کند: «یک روز که سر سفره بودم، برای خودم در لیوان آب ریختم. سیاه‌مار هم دورتر از ما بود. وقتی آب ریختم، او کنار سفره آمد و آنجا متوجه شدم که مار تشنه است. نوشابه برایش ریختم که، چون گاز داشت، نخورد و به او آب دادم. بعد از آن، بیشتر با هم اخت شدیم و فکر می‌کنم ۵-۴ سال داشته باشد.»

او در مورد این‌که سیاه‌مار کدام‌یک از غذا‌های خانگی را دوست دارد، ادامه می‌دهد: «سیاه‌مار بیشتر موش محلی و خاکستری شکار می‌کند. گاهی هم خودم موش در داخل انبار می‌اندازم و سیاه‌مار هم آن را شکار می‌کند و می‌خورد. سر سفره هم خوش‌خوراک است و با ما همه چیز می‌خورد؛ آبگوشت، سیب‌زمینی، اما برنج پخته بدون نمک و شیر خیلی دوست دارد.»

رابطه اعضای خانواده با مار‌ها

هرچه هستی ۱۵ ساله و پدرش عاشق مار‌ها هستند و صبح تا شب با آن‌ها سروکله می‌زنند، خالد، پسر ۱۹ ساله خانواده رابطه چندان گرمی با مار‌ها ندارد. مادر خانواده هم به قول مروتی، با این‌که از مار‌ها نمی‌ترسد، اما روی خوش هم به مار‌ها نشان نمی‌دهد: «دخترم هستی، صبح تا شب با این مار‌ها بازی می‌کند. حوصله‌اش که سر می‌رود، مار قوی را با یک مار ضعیف جنگ می‌اندازد و از تماشای نبرد تن‌به‌تن‌شان لذت می‌برد. البته تا جایی که مار‌ها به یکدیگر آسیبی وارد نکنند.»

سم مار اثر ندارد

آن‌طور که مروتی می‌گوید، مار‌های سمی او را نیش نمی‌زنند و اگر هم بزنند، اثری روی او ندارد: «وقتی مار سمی آدم را نیش بزند، خونش لخته می‌شود، اما در مورد من این‌طور نیست. چند بار خونم را گرفتند و بعد مقداری از سم مار را روی آن ریختند، دفعه اول خون لخته نشد، اما وقتی چند بار سم به آن اضافه کردند، لخته شد. در مورد عقرب‌ها هم همین‌طور است. در فیلم‌ها و عکس‌ها دیدید که عقرب‌ها چطور روی بدن و حتی صورتم حرکت می‌کردند، اما نیشم نزدند. خودم نمی‌دانم چه سر و سری است، اما نیش نمی‌زنند.»

مهمان سرزده نداریم

خانه مروتی با خانه تمام اهالی روستای فیروزه شهرستان روانسر فرق دارد. اگر بخواهید به خانه او بروید، باید از قبل با صاحبخانه هماهنگ کنید. بی‌خبر به خانه‌اش بروید، ممکن است همان‌طور که به پشتی تکیه داده‌اید و مشغول نوشیدن چای‌تان هستید، ناگهان ماری از پشت پشتی یا بالش جلوی چشم‌تان سبز شود یا از سر و کول‌تان بالا برود. اگر میانه خوبی با جماعت خزندگان نداشته باشید با دیدن آن باید دو پای دیگر قرض کنید و پا به فرار بگذارید. «وقتی قرار است مهمان به خانه‌ام بیاید، به من می‌گویند مارهایت را جمع کن تا بیاییم و من هم به احترام‌شان این‌کار را انجام می‌دهم.»

عاشق حیوانات هستم

مروتی یک گاوداری دارد که با آن زندگی‌اش را می‌گذراند. کارش که تمام می‌شود، به حیواناتی رسیدگی می‌کند که در طبیعت دچار مشکل شده‌اند: «من عاشق حیوانات هستم. برایم فرقی نمی‌کند چه حیوانی باشد. خزنده یا پرنده و گزنده. زخمی شده باشند، آن‌ها را تیمار می‌کنم و دوباره به طبیعت برمی‌گردانم. عشقم به حیوانات بی‌حدوحصر است و آن‌ها را به اندازه بچه‌هایم دوست دارم.»

مارها، نگهبان خانه

خانواده مروتی وقتی به مسافرت می‌روند، اصلا در و پیکر خانه را قفل نمی‌کنند. «من در خانه ۵-۴ مار غیرسمی و ۱۰ تا ۱۲ مار سمی دارم. وقتی به مسافرت می‌رویم، در خانه را قفل نمی‌کنیم، به جایش، مار‌های سمی و غیرسمی را در قسمت‌های مختلف خانه پخش می‌کنم. اگر کسی به چشم خیانت به خانه من نگاه کند و پایش به آنجا برسد، مار‌ها جانش را می‌گیرند. آن‌ها نگهبان خانه‌ام هستند.

یک‌بار تصمیم گرفتم یکی از دوستانم را امتحان کنم و ببینم در مقابل مار‌ها چه واکنشی نشان می‌دهد. به او گفتم برو به خانه ما سر بزن و او هم رفت. وارد خانه که شد، حواسش به مار‌ها نبود. چون تشنه‌اش شده بود، به سمت یخچال رفت تا آب خنک بخورد. به محض این‌که در یخچال را باز کرد، ناگهان مار‌ها به سمتش حمله‌ور شدند و او وحشت‌زده فرار کرد.

بعد تلفنی با من تماس‌گرفت و از شدت ترس شروع به ناسزاگفتن کرد که غلط کردم و دیگر پایم را به خانه تو نمی‌گذارم. یک‌بار هم می‌خواستم از یکی از بانک‌ها وام بگیرم، اما اذیت می‌کردند و نمی‌دادند. آخرش تصمیم گرفتم کمی مسؤولان آنجا و رئیس بانک را اذیت کنم تا با وامم موافقت کنند. رئیس بانک که مرا می‌شناخت گفت جان پدرت، جان بچه‌هایت نیا داخل، هر چه می‌خواهی خودم می‌دهم و بالاخره هم وام را داد!

 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: