پنهان شدن برجامی بایدن در حباب بلاتکلیفی
آمریکا قصد دارد از برجام به عنوان نقطه آغاز گفتگوهای امنیتی درون منطقه ای استفاده کند حال آنکه بازی هوشمندانه ایران تعیین کننده بازخوردی است که بایدن از رویکرد خاورمیانه ای خود خواهد گرفت.
خبرگزاری مهر: هنوز یک ماه از آمدنش به کاخ سفید نگذشته اما همین مقدار هم کافی است برای اینکه بدانیم او اگرچه درباره برخی موضوعات مانند سیاست چرخش به ایندوپاسیفیک، تا حدی صراحت لهجه دارد، اما در مجموع، در باب هر موضوعی که به سیاست خارجی مربوط باشد به ویژه درباره ایران، مرد چندان شفافی نیست.
«جو بایدن» دموکرات رئیس جمهوری است که همه جملاتش را با یک «اما» تمام میکند. مثل وقتی که دولتش به نیابت از وی میگوید در روابط با عربستان تجدید نظر میکنیم اما به حمایت از ریاض ادامه میدهیم؛ یا وقتی که میگوید چین را در منطقه راهبردی ایندوپاسیفیک به پاسخگویی وادار میکنم اما لازم است که این رقابت توأم با همکاری باشد. درباره رژیم صهیونیستی نیز وضع به همین منوال است. او مدعی است که باید به بحث حقوقی مالکیت بلندیهای جولان رسیدگی شود اما در حال حاضر به دلایل امنیتی وضعیت برای این کار مناسب نیست!
بایدن در قبال ایران، رویکرد پنهان شدن در حباب بلاتکلیفی را اتخاذ کرده تا به زعم خود، در راستای برآورده کردن منافع حداکثری آمریکا، طرف مقابل را با کارت برندهای که دقیقه آخر رو خواهد کرد غافلگیر کند. برای همین است که از علنی کردن گزینههای روی میز خودداری میکند
ولی قصد بایدن از این اما و اگرها چیست. آیا او میخواهد به دور از هیاهویی که شیوه خاص ترامپ بود، هرگونه تعامل در چارچوب سیاست خارجی خود را مشروط به تأمین هرچه بیشتر منافع آمریکا کند؟ آیا او به دنبال آن است تا با پنهان شدن در حباب بلاتکلیفی که در رویکرد خود اتخاذ کرده، طرف مقابل را با کارت برندهای که در دقیقه آخر رو خواهد شد؛ غافلگیر کند؟
دست کم به نظر میرسد که بایدن درباره ایران آن طور که «ند پرایس» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ادعا میکند؛ چنین سیاستی را در پیش گرفته است. به گفته پرایس، در رابطه با ایران، «دولت جدید واشنگتن فعلاً قصدی برای علنی کردن گزینههای روی میز ندارد».
پرایس یک جمله کلیدی دیگر هم گفت که به ما در تکمیل فرضیه مان از رویکرد دولت بایدن در قبال ایران، کمک میکند: «چیزی که میتوانم اکنون به شما بگویم این است که میخواهیم از وسوسه مذاکره علنی اجتناب کنیم».
با این حساب، باید پشت پرده چیزی در جریان باشد که البته، زمزمههایش به صحنه نمایش علنی هم راه پیدا میکند. مثلاً در حالی که منابع آگاه از تئوری بایدن برای بازگشت «گام به گام» به برجام سخن میگویند؛ «جوزف بورل» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سفر به مسکو، درباره برجام رایزنی میکند و نتیجه آن میشود که «سرگئی ریابکوف» معاون وزیر خارجه روسیه ضمن اعلام موضع مشترک با ایران مبنی بر اینکه اولویت، بازگشت آمریکا به برجام و برداشتن تحریمها است؛ ناگهان میگوید «اما احتمالاً انجام یکباره این کار غیر ممکن است حال آنکه به تعویق انداختن این اقدام هم اشتباه است».
همزمان، در حالیکه وزارت خارجه آمریکا، عنوان پاسخگویی به دغدغههای برجامی رژیم صهیونیستی را از متن بیانیه خود حذف میکند تا وانمود کند که خیلی هم دربند توافق هستهای با ایران نیست؛ «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه کابینه بایدن با همتایان خود از تروئیکای اروپایی طرف برجام، نشست مجازی برگزار میکند یا «رابرت مالی» نماینده ویژه آمریکا در امور ایران، با مقاماتی از چین، قطر و امارات تلفنی گفتگو میکند.
بعد ناگهان قطر از میانجیگری برای احیای برجام سخن میگوید حال آنکه پیشتر، آن هم تنها چند روز بعد از آشتی با ریاض و ابوظبی، برای میانجیگری بین کشورهای عربی و ایران اعلام آمادگی کرده بود. اما آیا میان این دو ارتباطی است؟ آیا دستهایی پنهان، تحولات منطقه را به سمت و سویی خاص هدایت میکند و اگر چنین است، همه این تدارکات با چه هدفی انجام میشود؟
نظم امنیتی خلیج فارس؛ ایران و عربستان
چندی پیش، هفته نامه «نیوزویک» در مطلبی با عنوان «عربستان نباید هدایت سیاست آمریکا در قبال ایران را به دست بگیرد» در مقام پاسخگویی به «امانوئل ماکرون» رئیس جمهور فرانسه برآمد که مدعی شده بود عربستان سعودی باید در مذاکرات هستهای با ایران دخیل باشد.
پیشینه طرح درخواست ماکرون به مقالهای باز میگردد که جیک سالیوان در ماه می ۲۰۲۰ در فارین پالیسی منتشر کرد و تمرکز آن بر روی گفتگوهای درون منطقهای بود
این نشریه در استدلال خود برای رد پیشنهاد ماکرون، نوشت: عملی شدن این پیشنهاد نه تنها به اجرای سیاستهای دولت بایدن کمکی نمیکند؛ بلکه به طور قطع با مخالفت ایران مواجه خواهد شد چرا که ورود بازیگران منطقهای به برجام حاصلی جز ظهور مفاد زیاده خواهانه نخواهد داشت حال آنکه منافع آمریکا هم متفاوت از کشورهای خلیج فارس است و وقتی پای تعامل با ایران به میان میآید؛ بهتر است به کاهش تنشهای واشنگتن-تهران اولویت بیشتری بدهد تا حل مسائل منطقهای.
اما سوال مهمتری که باید به آن پاسخ داد این است که رئیس جمهور فرانسه این پیشنهاد را که به زعم خیلیها گزافه گویی بود؛ بر مبنای چه پشتوانهای بیان کرد به ویژه آنکه ادعا شد وزارت خارجه آمریکا هم از آن استقبال کرده است.
در پاسخ باید گفت که پیشینه طرح این درخواست به مقالهای بازمی گردد که «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی فعلی کاخ سفید در همراهی با «دانیل بنیام» کارشناس مسائل سیاسی، با عنوان «فرصت آمریکا در خاورمیانه»، در ماه می ۲۰۲۰ در مجله «فارن پالیسی» منتشر کرد.
در این پروژه، دولت بایدن به دنبال تعریف نظمی است که در آن بازیگران منطقهای به کاهش تنشهای خود بپردازند و آمریکا نیز این نظم را در راستای تأمین منافع خود مدیریت کند. به این ترتیب، خواستههای امنیتی واشنگتن پشت میز مذاکره اعضای منطقه برآورده میشود و آمریکا کمتر از گذشته انرژی خود را صرف چانه زنی مستقیم کرده و به جای آن بر نقش حمایتی متمرکز میشود در این مقاله، تمرکز بر روی گفتگوهای درون منطقهای است که در اصل، متاثر از نیاز آمریکا برای تسریع روند خروج از غرب آسیا با هدف انباشت نیروها و تجهیزات در منطقه ایندوپاسیفیک است که اصلی ترین کانون رقابتهای راهبردی در قرن ۲۱ تلقی میشود.
طبق تئوری ارائه شده از سوی سالیوان، با توجه به اینکه وابستگی آمریکا به منابع انرژی خاورمیانه کم شده و هدف نهایی آن در چرخش به شرق آسیا تأمین میشود؛ واشنگتن باید برای اجتناب از خلاء قدرتی که با کاهش حضور در منطقه ایجاد خواهد شد؛ بار مسئولیتهایی را که برای خود تعریف کرده بود؛ به دوش کشورهای منطقه بیندازد.
در این پروژه، دولت بایدن به دنبال تعریف نظمی است که در آن بازیگران منطقهای به کاهش تنشهای خود بپردازند و آمریکا نیز این نظم را در راستای تأمین منافع خود مدیریت کند. به این ترتیب، خواستههای امنیتی واشنگتن پشت میز مذاکره اعضای منطقه برآورده میشود و آمریکا کمتر از گذشته انرژی خود را صرف چانه زنی مستقیم کرده و به جای آن بر نقش حمایتی متمرکز میشود.
حتماً این سوال مطرح میشود که دولت ترامپ هم به طور دائم از لزوم خروج نیروها، گردش به شرق و در نهایت گفتمان کشورهای منطقه در چارچوب عادی سازی روابط اعراب و رژیم صهیونیستی سخن میگفت؛ پس چه تفاوتی میان او و بایدن وجود دارد؟
مثل همیشه، تفاوت در شیوه اجرای رویکردی یکسان است. در حالی که تمرکز دولت ترامپ در منطقه مبتنی بر رژیم صهیونیستی و عربستان بود؛ بایدن در نظم تعریفی خود برای منطقه، بر تنش زدایی میان ایران و عربستان تأکید میکند.
این حساسترین بخش تئوری مردی است که اکنون سمت عالیترین مشاور امنیت ملی کاخ سفید را بر عهده دارد. اینکه عربستان و امارات بیرون از چارچوب برجام، تلاشهای دیپلماتیک خود را در رابطه با تهران در پیش بگیرند تا وقتی که آمریکا به توافق هستهای بازگشت؛ بتوانند به پشتوانه آن تلاشها، باب گفتگو برای مسائل منطقهای را که میتواند شامل موضوعات فراگیر ازجمله دغدغهها نسبت به برنامه موشکی ایران، فعالیتها در سوریه، یمن، بحرین و در نهایت امنیت دریایی در تنگه هرمز باشد را در بر بگیرد.
در نهایت بازی هوشمندانه ایران تعیین کننده بازخوردی است که واشنگتن از رویکرد خاورمیانهای خود خواهد گرفت و درست به همین دلیل است که آمریکاییها دوست ندارند گزینههای روی میز را علنی کنند تا در ادامه مسیر بتوانند متناسب با برخورد ایران، تصمیم گیری کنند انتخاب «رابرت مالی» به عنوان نماینده آمریکا در امور ایران نیز دقیقاً به همین دلیل انجام شد. او کسی است که میگوید مذاکره بر سر موضوع فعالیتهای موشکی و سیاستهای منطقهای ایران، بدون ورود به مقولهٔ «ساختار امنیتی منطقه» سادهانگاری است چرا که به مقوله پیچیده «توازن قدرت» مرتبط است و از این رو موضوعی نیست که بشود به راحتی حتی در دور اول ریاستجمهوری بایدن حل و فصل کرد. در نتیجه، گروگان گرفتن توافق هستهای تا حل و فصل این مسائل را واقعبینانه نیست.
شاید اکنون تا حدی از این موضع گیری تکراری وزارت خارجه آمریکا که مدعی است «به برجام برمی گردیم تا در نهایت سکویی باشد برای توافقی طولانیتر و محکم تر» رمزگشایی کرده باشیم.
البته، آمریکا تا رسیدن به این هدف راه زیادی در پیش دارد و این موضوعی است که دولت بایدن بارها تکرار کرده چرا که در نهایت بازی هوشمندانه ایران و مطالباتی که در چارچوب تعامل با کشورهای منطقه مطرح میکند؛ تعیین کننده بازخوردی است که واشنگتن از رویکرد خاورمیانهای خود خواهد گرفت و درست به همین دلیل است که آمریکاییها دوست ندارند گزینههای روی میز را علنی کنند تا در ادامه مسیر بتوانند متناسب با برخورد ایران، تصمیم گیری کنند.
فراموش نکنیم که طی سالهای اخیر، ایران، چین و روسیه هم بارها بر لزوم ایجاد یک ساختار چندجانبه گفتگوی منطقهای تاکید کرده اند و هر سه کشور طرحهایی را در این زمینه ارائه میدهند که در مورد ایران به «ابتکار صلح هرمز» معروف است.
همه این طرحها از جمله مدل پیشنهادی آمریکا، نقاط واگرایی و همگرایی دارد که ایران میتواند بر مبنای منافع ملی خود آنها را ارزیابی کند. پس این ادعای دولت جدید واشنگتن که گمان میکند با پنهان نگه داشتن گزینههای خود، ایران را دست بسته نگه میدارد؛ راه به جایی نخواهد برد.