فدک که متعلق به حضرت فاطمه (س) بود چرا غصب شد؟

اگر حضرت دنبال اثبات حق و حقانیت خود نمی‌رفت، بدخواهان اهل بیت (ع) می‌گفتند: پیامبر اکرم (ص) رحلت کرد و دخترش خواست بخش مهمی از اموال مردم را به ناحق تصاحب کند.

کد خبر : 1045930

خبرگزاری مهر: شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) چند ماه پس از رحلت جانگداز حضرت رسول (ص) پرسشی را به بلندای تاریخ روبروی پژوهشگران و علاقه مندان به خاندان عصمت و طهارت (ع) قرار داده است. از همین رو به مناسبت سالگرد شهادت آن حضرت به گفتگو با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمدحسن جواهری عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی پرداختیم که در ادامه از نظر شما می‌گذرد:

*آقای جواهری بعد از رحلت پیامبر (ص) چه وقایعی رخ داد؟ چرا اصحاب سقیفه به بیعت حضرت علی (ع) نیاز داشتند؟

جماعتی در سقیفه جمع شدند و ابوبکر را به عنوان جانشین پیامبر (ص) به جای امیرالمؤمنین (ع) انتخاب کردند، لیکن بزرگترین مانع آنها شخص امام علی (ع) بود؛ زیرا به لحاظ سبقت در ایمان، منصوص به خلافت بلاعزل بودن، علم و نیز شجاعت - زیرا او بود که عمر بن عبدودها را به زمین زده بود و با شمشیر او اسلام قوام گرفت و ادامه یافت - و فضائل دیگر بر همه برتری آشکار و فراوانی داشت.

*اصحاب سقیفه در برابر بیعت نکردن امام علی (ع) دست به چه اقداماتی زدند؟

به نظرشان رسید بهترین کار ایجاد یک جنگ داخلی است، چون اگر این اتفاق رخ می‌داد می‌توانستند حضرت را حذف فیزیکی کنند و یا بهانه خوبی به دست می‌آوردند برای توجیه افکار عمومی، به جهت تغییر جانشین؛ زیرا مردم انتظار داشتند با توجه به جریان غدیر، علی بن ابی طالب (ع) - همو که در زمان حیات پیامبر (ص) و به دستور ایشان، «امیرالمؤمنین» خطابش می‌کردند - جانشین پیغمبر باشد، لیکن دیدند یک‌باره ابوبکر خلیفه شد! خب این اتفاق برای مردم ایجاد سوال می‌کرد و باید افکار عمومی را آماده می‌کردند. بنابراین ایجاد جنگ داخلی این فرصت را به آنها می‌داد. برای این کار ابوسفیان آمد در خانه پیامبر (ص) و شروع کرد به تهییج امیرالمؤمنین (ع) و بنی هاشم به اینکه حق از آن شماست و شما باید جانشین پیامبر (ص) باشید، حکومت باید دست شما باشد نه ابوبکر و ما آماده بیعت هستیم و لشکر برای شما آماده کرده و همکاری می‌کنیم و کاری می‌کنیم تا شما بتوانید حق خود را بگیرید و دست بیعت دهیم. امام علی (ع) می‌دانست اینها چه کاره هستند و به حیله‌شان آشنا بود با تندی با ابوسفیان برخورد کرد؛ فرمودند: برگرد ابوسفیان! به خدا قسم که تو در آنچه می‌گویی قصد الهی نداری! تا بوده همین بوده که تو قصد خدعه و نیرنگ به اسلام و مسلمین داشته‌ای …. ابوسفیان دست از پا درازتر برگشت و تیر آنها به سنگ خورد.

*چرا به سراغ فدک رفتند و سعی کردند آن را از دست حضرت خارج کنند؟

راه دومی که به فکرشان رسید، تحریم شدید اقتصادی بود. فدک، یک سرزمین و منطقه وسیعی بود که خود شامل ده‌ها روستا می‌شد و تقریباً در ۱۶۰ کیلومتری مدینه بود. فدک در سال ۷ هجری در جریان جنگ خیبر در اختیار پیامبر (ص) قرار گرفت و ملک شخصی حضرت بود (آیات ۶ و۷ سوره حشر)؛ وقتی در ذی‌الحجة اواخر سال ۷ هجری آیه ۲۶ سوره نساء نازل شد، پیامبر (ص)، حضرت فاطمه (س) را خواست و به او فرمود به خواست خدا فدک از آن توست و امور فدک را به او واگذار کرد. حدود سه سال حضرت فاطمه (س) و کارگزار او باغ را اداره می‌کردند، البته این را هم باید اضافه کنم که چیزی از عوائد فراوان فدک در زندگی نیاورد، بلکه در خدمت دین و مسلمانان خرج می‌شد و به فقرا داده می‌شد، طبیعتاً اگر فدک از حضرت امیر (ع) گرفته می‌شد، پشتوانه مالی حضرت علی (ع) قطع می‌شد، البته آنها تلاش کردند راه‌های دیگر درآمد مانند خمس و زکات را هم سد کنند و اجازه نمی‌دادند این منابع هم در اختیار حضرت قرار گیرد که بتواند هزینه کند؛ بسیاری از مردم در آن زمان تازه مسلمان شده بودند، لذا امام از عوائد فدک می‌توانست به آنها کمک کند و مردم به طور طبیعی جذب آن حضرت می‌شدند. تحریم اقتصادی شدید و گرفتن فدک می‌توانست ضربه سنگینی به شمار رود.

این را هم بگویم آنها بدشان نمی‌آمد که حضرت امیر (ع) را ترور کنند اما خرما بر نخیل و دستشان کوتاه! جرأتش را نداشتند، کسی را هم برای این کار نداشتند. یک بار هم بخت‌شان را با خالد بن ولید ملعون امتحان کردند و به او گفتند: آماده‌ای علی را به قتل برسانی، اعلام آمادگی و خوشحالی کرد، ابوبکر گفت: وقتی در نماز ایستادم، تو بیا کنار علی بایست و شمشیر داشته باش، من سلام نماز را که تمام کردم تو گردن علی را بزن. وقتی تکبیر گفت و نماز شروع شد به فکر فرو رفت، با خود گفت: خالد قوی است ولی طرف حساب ما علی است که مرحب‌ها و عمرو بن عبدودها را به زمین زده است، خالد هر چقدر هم که قوی باشد، حریف علی نمی‌شود، خراب می‌کند و کار ما را هم خراب می‌کند. در نماز سخت پشیمان شد و دید اگر سلام دهد خالد اقدام می‌کند و او گرفتار می‌شود، لذا تشهد نماز را طولانی کرد و آن‌قدر کش داد که مردم گفتند او حواسش پرت شده است اما یک باره صدا زد: خالد کاری که امر کردم را انجام نده! (یا خالد! لاتفعلن ما أمرتک) بعد نماز را تمام کرد و گفت: السلام علیکم و رحمة الله.

امیرالمؤمنین (ع) به خالد نگاه کرد و فرمود: چه دستوری به تو داده بود؟ خالد گفت: قرار بود تا سلام نماز را داد من گردنت را بزنم، امیرالمومنین (ع) فرمود: واقعاً این کار را می‌کردی؟ خالد گفت بله! چشم به هم زدنی گردن خالد را گرفت و او را به زمین کوباند، ابوذر می‌گوید: خالد فریادی زد و خودش را خراب کرد و مردم جمع شدند و با التماس از امام علی (ع) خواستند او را رها کند و عباس عموی امیرالمؤمنین (ع) را خبر کردند و او امام را قسم داد و درخواست کرد رهایش کند و به هر نحوی که بود خالد را از دست امیرالمومنین (ع) درآوردند. یک وقت هم به مناسبتی امیرالمؤمنین (ع) نامه‌ای تند به ابوبکر نوشت. این نامه در احتجاج آمده، یک قسمتش این است که: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أُذِنَ لِی بِمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ لَحَصَدْتُ رُءُوسَکُمْ عَنْ أَجْسَادِکُمْ کَحَبِّ الْحَصِیدِ بِقَوَاضِبَ مِنْ حَدِیدٍ …؛ سوگند به خدا اگر مأذون بودم سرهای شما را مانند درو کردن محصول رسیده با داس‌های برّنده و آهنین از تن جدا می‌کردم و سرهای دلیران شما را آن گونه ‏می‏شکافتم که چشم‌های شما مجروح گشته و همه متوحّش و حیران‏‬ باشید، من همانم که جمعیت‌های انبوه را پراکنده می‌کردم، لشکرها را نابود می‌ساختم، تشکیلات و نظام شما را بر هم می‌زدم، من پیوسته در میدان‌های جنگ مشغول نبرد بودم و شما در خانه‌های خود معتکف‏ می‌شدید… سوگند به خدا اگر بگویم آنچه را که از جانب پروردگار برای شما مقدّر شده، از شدت اضطراب استخوان‌های دنده‌های شما چون تداخل دندان‌های پرگار آسیاب در داخل بدنتان فرو می‌رفت…».

ابوبکر این نامه را در جمعی که عمر هم آنجا بود می‌خواند و شدیداً می‌ترسد و می‌گوید: هرچه در برابر دیگران کوتاه می‌آید در مورد ما شاخ و شانه می‌کشد و دلیری می‌کند! عمر می‌گوید: تو نمی‌خواهی از این نحوه حرف زدنت دست برداری؟ از تهدید و شدتش نترس، از رعد و برق او نهراس، من کار علی را قبل از اینکه به تو صدمه بزند، یکسره می‌کنم!

ابوبکر در جوابش گفت: «ای عمر! تو را به خدا بیهوده‬ ‏گویی و ترش کردنت را کنار بگذار، به‏‬ خدا! اگر علی بخواهد ما را تنها با دست چپ می‌کشد، بدون اینکه ‏نیازی به دست راست داشته باشد و آنچه سبب خلاصی ما از دست‏ او شده، سه چیز است: اول، او یار و یاوری ندارد و تنهاست؛ دوم، مقیّد است مطابق وصیّت و سفارش پیامبر اکرم (ص) عمل کند؛ و سوم، هر کدام از قبایل و طوایف عرب را که فرض کنید با او دشمنی باطنی دارند؛ چرا که بزرگان و شجاعان آن‌ها را کشته است؛ لذا با او کنار نیامده و روی خوش نشان نمی‌دهند و اگر این مسائل ‏نبود امر خلافت برای او مسلم و قطعی به نظر می‌رسید و کراهت و مخالفت ما تأثیری نداشت…»،‬ لذا آنها می‌دانستند حریف امام علی (ع) نمی‌شوند و از این رو بعد از این دیگر طمع نکردند امام را ترور کنند و امام علی (ع) هم پای آن عهدی که با پیامبر (ص) بسته بود که شمشیر به دست نگیرد و علناً درگیر نشود، پایبند بود و آنها را خودش هم اعلام کرده بود و در همین نامه که قسمتی از آن را خواندم، بود و ابوبکر و دوستانش هم این را می‌دانستند؛ لذا درگیری فیزیکی در اولویت‌شان نبود و عملاً هم نمی‌توانستند کاری بکنند لذا سراغ فدک رفتند و کارگزاران را بیرون کرده و فدک را به دست گرفتند.

*گاهی گفته می‌شود چرا حضرت فاطمه زهرا (س) به دنبال پس گرفتن فدک رفت؟

پاسخ کوتاه این است که اگر این‌کار را نمی‌کرد به دزدی از بیت‌المال متهم می‌شد. توضیح این‌که در مجموع فواید فدک برای حضرت زهرا (س) و خانواده چند چیز بود که مهم‌ترین آن‌ها فراهم شدن پشتوانه خلافت و ولایت و امارت ظاهری حضرت علی (ع) بود. اگر عوائد فراوان فدک در اختیار حضرت علی (ع) قرار می‌گرفت، بسان آنچه حضرت خدیجه در اختیار پیامبر اکرم (ص) قرار داد، در توسعه و رشد مذهب تأثیر فراوانی می‌گذاشت به ویژه که بسیاری از مردم تازه مسلمان و فقیر بودند، لیکن آنچه مهم است این‌ها فواید فدک بود و یا عامل غصب آن بود و آنچه در عمل حضرت زهرا (س) را مجبور کرد به جنگ غاصبان فدک برود، رهایی از اتهام دزدی از بیت‌المال بود.

اگر حضرت زهرا (س) برای فدک مراجعه نمی‌کرد، بدخواهان اهل بیت (ع) مانند همین وهابی‌ها و داعشی‌ها می‌گفتند: پیامبر اکرم (ص) رحلت کرد و دخترش خواست بخش مهمی از اموال مردم را به ناحق تصاحب کند، و ابوبکر اموال بیت‌المال را به مردم بازگرداند؛ اما با محاجه حضرت زهرا (س) و اثبات حقانیت خود و اخذ نامه‌ای از ابوبکر مبنی بر بازگرداندن فدک به حضرت در حقیقت صداقت خود را به ثبت رساند و اکنون که از آن جریان بیش از هزار و چهارصد سال گذشته، می‌بینیم که همگان به صداقت و حقانیت و مظلومیت حضرت زهرا (س) اذعان و اقرار دارند و بزرگانی از اهل تسنن و حتی خود ابوبکر آرزو می‌کردند و می‌کنند که ای کاش حق زهرای مرضیه را به او داده بودند و این ظلم در حق او روا داشته نمی‌شد و ای کاش این لکه ننگ از پرونده اعمال آن‌ها پاک می‌شد.

بنابراین، حضرت زهرا (س) برای دفاع از حیثیت و صداقت خویش ناگزیر از مبارزه و محاجه برای بازگرداندن فدک بود وگرنه مورد شماتت و اتهام دشمنان قرار می‌گرفت، بله فواید مهم دیگری هم در پی داشت، زیرا فدک علاوه بر اینکه می‌توانست نیازهای خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) را پس از رحلت ‏ایشان به گونه آبرومندی برآورده سازد (چه مخارج خودشان و چه پاسخ به ‏توقعات مردم و به خصوص فقرا که از این خاندان شریف و کریم داشتند و‬ درخواست‌هایی که از آنان می‌شد، قادر بود تا حدودی هزینه سنگین منصب‏ ولایت و امامت پس از رسول خدا (ص) را، که با امیرالمؤمنین علی (‏ع) بود، تأمین ‏کند.

خلاصه این‌که اگر حضرت دنبال اثبات حق و حقانیت خود نمی‌رفت، شیعه در طول تاریخ می‌بایست به دفاع از صداقت حضرت زهرا (س) اقدام می‌کرد ولی با این‌کار حضرت زهرا (س) اکنون شیعه در طول تاریخ مدعی و مطالبه‌گر و سربلند است. گذشته از این قصه که تطهیر ایشان و مطالبه گری ما بود، یک برکات دیگری هم داشت؛ از اینجا به بعد مرحله دوم مبارزه حضرت زهرا (س) علیه غاصبان ولایت و خلافت آغاز شد و این کار تنها از ایشان ساخته بود و هیچکس دیگری نمی‌توانست کاری که ایشان انجام داد انجام دهد. در حقیقت ایشان توانست یکی از مهم‌ترین دلیل‌های حقانیت تشیّع را در جهان اسلام در مهم‌ترین منابع اهل تسنن ثبت کند که در طول تاریخ شیعه بتواند برای اثبات حقانیت خود - در کنار دلایل فراوان دیگر - به آن استشهاد کند.

*در منابع اهل سنت، مقام و منزلت حضرت زهرا (س) نزد خدا و رسول چگونه توصیف شده است؟

در صحیح بخاری که جزو کتابهای بسیار مهم اهل تسنن است و روایاتش را صحیح می‌دانند، دو حدیث طلایی وجود دارد. این را هم بگویم خود بخاری هم به احتمال زیاد ناصبی بوده است، زیرا هم عصر امام حسن عسکری (ع) است اما از روایات اهل بیت (ع) استفاده نکرده است. بخاری از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است که فرمود: «فاطمة بضعة منی، فمن أغضبها أغضبنی»: فاطمه پاره تن من است، پس هر کس او را آزار دهد، مرا آزار داده است. متقی هندی نیز آورده است: «إن الله یغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها» (کنزالعمال، ح ۳۴۲۲۲ و ۳۴۲۲۳)

حاکم در المستدرک علی الصحیحین این حدیث صحیح (حاکم به صحیح بودن تصریح دارد و اساساً کل مستدرک از دیدگاه او همین طور است) را آورده است: «هر کس فاطمه را آزار دهد، خدا را آزار داده است». (المستدرک، ج ۳، ص ۱۵۴، دار المعرفة) نتیجه این روایات این است که: هر کس فاطمه را آزار دهد، خدا و پیامبر او را آزار داده و غضب خدا و پیامبرش را به دست آورده است. حال در صحیح بخاری می‌خوانیم: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و با او سخن نگفت تا رحلت کرد.» (صحیح بخاری، ح ۱۲۶۵)

این احادیث را چگونه باید جمع بندی کنیم؟ اگر گفته شود: فاطمه بی خود غضبناک شده، گوییم: پس به تصریح پیامبر (ص)، خدا و رسولش نیز بی خود غضبناک می‌شوند! که این غیر ممکن است و هیچکس آن را نمی‌پذیرد.

حال یک نکته مهم دیگر، ابن حجر در شرح صحیح بخاری نقل کرده است: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و از او دوری جست تا آنکه پس از شش روز از دنیا رفت. همسرش علی بر او نماز گزارد و ابوبکر را از این ماجرا آگاه نکرد.» (فتح الباری، کتاب المغازی، باب خیبر، ج ۷، ص ۴۹۳، ح ۴۲۴۰؛ الفرائض، ج ۱۲، ص ۵، ح ۶۷۲۶)

اولاً: دخت گرامی پیامبر اکرم (ص) به حکم روایت بخاری و دیگران (مانند: "سیدة نساء العالمین" نیز: "فاطمة سیدة نساء اهل الجنة" (صحیح بخاری، ج ۴، ص ۲۵، باب مناقب قرابة رسول الله (ص)) و همچنین به حکم آیه تطهیر)، پاک و معصوم و بهترین زنان جهان بود، حال چنین زنی چرا با ابوبکر بیعت نکرد؟ اگر واقعاً خلافت ابوبکر مشروع بود، چرا دخت گرامی پیامبر اعظم (ص) نسبت به وی خشمگین بود؟!

ثانیاً: پیامبر (ص) فرمود: «من مات و لم یکن فی عنقه بیعة امام فقد مات میتة جاهلیتة» (صحیح مسلم، ج ۶، ص ۲۲؛ سنن بیهقی، ج ۸، ص ۱۵۶؛ و …) اکنون دو نکته قابل توجه است، باید ببینیم کدام درست است: فاطمه زهرا - سلام الله علیها - با ابوبکر بیعت نکرد و بیعت امامی را بر گردن نداشت، در این صورت- العیاذ بالله- مرگ جاهلی داشته است! (که به حکم آیه تطهیر و روایات سیدة نساء العالمین و مانند آن قطعاً نادرست است، بلکه ایشان برترین زن در بهشت است.) کسی که خود را امام زمان معرفی می‌کرد، امام واقعی نبود بلکه در جایگاه امام واقعی نشسته بود و فاطمه زهرا- سلام الله علیها- بیعت امام دیگری (علی (ع)) را بر گردن داشت. روشن است که انتخابی جز دومین گزینه نمی‌توانیم داشته باشیم.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: