اختلافات ۲ طیف چپ و راست جریان اصلاحات/ پدرسالار کیست؟
روزنامه شرق: اختلاف دو طیف راست و چپ اصلاحات امر جدیدی نیست و اوج این تفاوت دیدگاهها را میتوان در زمانی جست که تازه دولت اول محمد خاتمی روی کار آمده و حزب مشارکت شکل گرفته بود. بالارفتن اختلافات در آن زمان تا حدی بود که نیروهای طیف چپ در کتابها، سخنرانیها و مقالات خود به شکلی بیسابقه علیه اکبر هاشمیرفسنجانی میتاختند و بعضا او «عالیجناب سرخپوش» یا «پدرخوانده» خطاب میشد. رفتهرفته و با تغییر فضای سیاسی کشور این دو طیف اگر نه بهطور کامل از نظر تئوریک، اما دستکم از نظر سیاسی به یکدیگر نزدیک شدند و بعد از آخرین ضربه اختلافات که ناکامی اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری به دلیل عدم اجماع بر یک نامزد واحد و رویکارآمدن محمود احمدینژاد بود، سعی کردند تا حد ممکن از مناقشات بپرهیزند و به هم نزدیک شوند. مواضع هاشمیرفسنجانی، چه قبل و چه بعد از انتخابات ۸۸، او را بهعنوان شخصیتی کاملا اصلاحطلب، به اصلاحطلبان و البته به مردم معرفی کرد. اوج این نزدیکی در سال ۹۲ مشاهده شد؛ وقتی هاشمی نامزد مورد حمایت همه اصلاحطلبان بود و هیچ بحثی بر سر اینکه او باید رئیسجمهور شود، وجود نداشت تا آنکه شورای نگهبان او را ردصلاحیت کرد. پس از ردصلاحیت هاشمی، اصلاحطلبان باید میان روحانی و عارف یکی را انتخاب میکردند که گویا تمایل طیف سنتی اصلاحات حمایت از عارف بود و کارگزاران و شخص هاشمی اصرار بر روحانی داشتند. به گفته ابراهیم اصغرزاده، اصلاحطلبان به خواسته هاشمی تن دادند و از روحانی حمایت کردند. او درباره این موضوع، سال گذشته به روزنامه «شرق» گفت: «آقای هاشمی در انتخابات سال ۹۲ نقش مهمی ایفا کرد. او توانست سرمایه اجتماعی بالایی را به انتخابات تزریق کند. او بعد از ردصلاحیتش از جانب شورای نگهبان، این سرمایه اجتماعی را در مذاکره با اصلاحطلبان روی میز گذاشت و اصرار کرد که فقط باید از آقای روحانی حمایت کرد و زیر بار حمایت از آقای عارف نرفت. در واقع اصلاحطلبان با آقای هاشمی ائتلاف کردند، نه با آقای روحانی. تصوری هم که اصلاحطلبان از وضعیت سیاسی آن زمان داشتند، این بود که مشکل اصلی کشور پرونده هستهای است و به دلیل آنکه آقای روحانی سابقه خوبی در این عرصه داشت، به نظر میرسید که میتواند پرونده هستهای را به خوبی پیش ببرد. به دلیل این موارد اصلاحطلبان از آقای روحانی حمایت کردند». در تمام این سالها یعنی از سال ۹۲ تاکنون، آرامآرام طیف چپ اصلاحات گاهی به آرامی و گاهی به تندی به سیاستهای دولت روحانی انتقاد میکردند، اما کارگزاران تا همین اواخر مدافع عملکرد روحانی بودند و اخیرا که انتقادهای عمومی بهشدت افزایش یافت، قدری ادبیات انتقادی در مواجهه با دولت در پیش گرفتند؛ یعنی در این قریب به هشت سال هم گرچه اختلاف نظر بسیار زیادی میان این دو طیف وجود نداشت، اما به هر حال نوع نگاه ایشان به دولت روحانی متفاوت بود. علاوه بر این، در بحثهای انتخاباتی نیروهای چپ کارگزاران را متهم میکردند که همیشه تمایل دارد نقش پدرسالاری را ایفا کند. فائزه هاشمی: خاتمی تحت تأثیر حزب اتحاد ملت است حالا، اما فائزه هاشمیرفسنجانی در گفتوگویی با «خبرآنلاین» سخنی عکس این موضوع بیان کرده است: «کارگزارانی که چندین سال است تقریبا در جریان اصلاحات تصمیمگیر مؤثر نیستند، چگونه میخواهند نقش پدرسالاری را ایفا کنند. با این نظر موافق نیستم. درست است که وزرا یا معاونان بابا این حزب را تأسیس کردند و شعارها و اهداف حزب کارگزاران از تفکرات توسعهای بابا بود، ولی به خاطر ندارم که بابا به آنها گفته باشد این کار را کنید یا نکنید، مگر اینکه خودشان مشورت میکردند و بابا هم نظر خودش را میگفت؛ اینطور نبود که این حزب توسط بابا هدایت شود... اینکه کارگزاران نقش پدرسالارانه را در جریان اصلاحات بازی میکنند، درست نیست. جریانی که پدرسالار است حزب اتحاد ملت است که نزدیکترین به آقای خاتمی است. جریان اصلاحات را آقای خاتمی رهبری میکند و ایشان هم بیشتر تحت تأثیر نظرات و افکار این حزب است. مواردی بوده که کارگزاران با آقای خاتمی در موضوعی بحث کردهاند، پیشنهاد دیگری دادهاند، اما ایشان بدون منطق آن را قبول نکرده یا منطق ضعیفی داشته که قابل قبول نبوده است. به نظرم اینگونه که میگویید نیست». او در پاسخ به این پرسش که منابع مالی حزب کارگزاران از کجا تأمین میشود نیز گفته است: «معمولا دبیرکل تأمین مالی میکند، اعضای حزب حق عضویت پرداخت میکنند و اگر دستشان برسد کمک هم میکنند». هاشمی همچنین درباره اینکه اکنون جایگاه کارگزاران در بین اصلاحطلبان کجاست، ادامه داده است: «دوره به دوره فرق میکند. کارگزاران یک حزب اصلاحطلب است، از زمان تأسیس به دنبال توسعه بوده، یک گروه تکنوکرات هستند که از نظر من به همین دلیل بهترین است، چون اعضای آن مدیرانی هستند که معمولا واقعبینانه و بهدور از شعار و احساسات و سیاستزدگی فکر و عمل میکنند؛ البته این را نیز بگویم که چند سال است مثل اکثر احزاب اصلاحطلب، شاخصهای اصلاحطلبی کمتر در آنها دیده میشود... [و]بیشتر در کنار حاکمیت قرار گرفتهاند». فرزند آیتالله هاشمی درباره شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان هم اینگونه اظهارنظر کرد: «متأسفانه خود اصلاحطلبان هم دموکرات نیستند و در درون خودشان اعتقاد واقعی به دموکراسی ندارند، این موضوع به لیدری آقای خاتمی هم برمیگردد. در شورای عالی اصلاحطلبان افراد بیشتر بر اساس سلیقه آقای خاتمی حضور دارند، سیستمی وجود ندارد که چند درصد زنان، چند درصد جوانان و کلا چه ترکیبی آنجا باشند. بخشی از ناامیدی اصلاحطلبان از جمله خودم همینجاست؛ همچنین این روند دموکراتیک در احزاب هم کمتر وجود دارد، خود اصلاحطلبان در درون خودشان نیاز به اصلاحات جدی دارند». او در پایان با ذکر این نکته که کسی به دنبال گرفتن جای خاتمی نیست، گفت: «نشنیدهام کسی دنبال جایگزین باشد، چنین صحبتی نیست. اگر کسی نقد میکند به این معنی نیست که دنبال جایگزین است؛ نقد میکنند تا اصلاح شود، اصلاحات را باید از خودمان شروع کنیم». کرباسچی: دیگر با کسی نباید رودربایستی داشت؛ چه خاتمی چه دیگران انتقادهای فائزه هاشمی به نوعی در ادامه مواضعی است که چندی پیش غلامحسین کرباسچی هم درباره جایگاه رهبری در اصلاحات و هم درباره اطرافیان خاتمی مطرح کرده بود: «دیگر با کسانی که شاید برای ما کاریزما بوده و شخصیت مورد علاقه ما باشند نباید رودربایستی داشت؛ حالا آقای خاتمی یا هر کدام از رفقا. به خاطر شخصیتهای بزرگوار و خصلتهای قابل تحسینی که دارند، به خاطر اینکه نمیتوانند به هیچکسی نه بگویند و... نباید تعارف داشته باشیم... از نظر من هر مجموعه سیاسی اگر حرفهای بیمحتوا و سیاسی بزند، کمکی به اصلاح مسائل مملکت نمیکند. فرقی هم ندارد؛ چه رسایی از آن طرف و چه آقای تاجزاده و دیگران از این طرف. این رویه فقط یک جنگ حیدری- نعمتی را تشدید میکند». او درباره جایگاه خاتمی در جبهه اصلاحات هم گفته بود: «رهبری یعنی اینکه اگر زمانی به مشکلی برخورد کردیم، او بیاید و مشکل را حلوفصل کند. اگر نقصی وجود دارد، رفع آن نقص توسط رهبری جریان انجام شود. اگر لازم باشد در نقاط حساسی حضور یا عدم حضور افراد را مدیریت کند. قبول مسئولیت در زمانهای حساسی که باید عواقب یک تصمیم بر عهده گرفته شود، از نقشهای مهم رهبر یک جریان است. رهبری تنها وجه علاقه و احترام از طرف اعضا و گروهها نیست و باید تمامی جنبهها را دنبال کند؛ نه آقای خاتمی هرگز چنین ادعایی داشتهاند که رهبر مجموعه جریان اصلاحات هستند و نه جریان اصلاحات با هم بر سر رهبری جریان اصلاحات توافق کردهاند. گروههای جریان اصلاحات به آقای خاتمی بسیار علاقهمند هستند، اما اینگونه نیست که همه با هم توافق کردهاند که در شرایط فعلی ایشان رهبر جریان اصلاحات تلقی شوند. شاید جمله درستتر این باشد که جریان اصلاحات پیش از آنکه به رهبر جدید نیاز داشته باشد، از اساس نیازمند رهبر است». کرباسچی ۱۲ سال پیش، یعنی در سال ۸۷ نیز درباره طیف چپ اصلاحات و ذکر خاطرهای از دیدار با خاتمی گفته بود: «در آخرین جلسهای که در منزل ما با حضور جمعی از اعضای شورای مرکزی و آقای خاتمی تشکیل شد، ایشان پرسید: بالاخره کارگزاران همراه با دیگران طرفدار ما میشود و پاسخ ما این بود که همه چیز بسته به برنامه کاری و روشهای نیروهای شما در صحنه اجراست. ما در آن روز معتقد بودیم که بسیاری از دوستان معروف به طیف چپ که در کنار آقای خاتمی هستند، تجربه و بینش لازم را برای اداره صحیح کشور ندارند و نوع نگاههای صرفا سیاسی آنها میتواند کشور را به سوی بنبستهای جدی سوق دهد». همه این سخنان گویا حکایت از آن دارد که حالا و پیش از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ باز هم اختلافات کهنه سر باز کرده است؛ البته نه بهشدت سابق، اما به هر حال میزانی از آن را مشاهده میکنیم که شاید وجود چنین اختلافاتی تا انتخابات ریاستجمهوری بر اساس تجربه تاریخی چندان به نفع اصلاحطلبان نباشد.