بازیگر معروف ایرانی که از ازدواج فراری بود +عکس

پسرک چشم‌هایش را می‌دوخت به مادرش که لالایی می‌خواند. کم کم او هم با مادر زمزمه می‌کرد. شاید علاقه به پیش پرده‌خوانی و ضربی‌خوانی از همان روزهای کودکی در مرتضی احمدی شکل گرفته بود.

کد خبر : 1029908

ایسنا: امروز ۱۰ آبان ماه سالروز تولد ۹۶ سالگی مرتضی احمدی است. هنرمندی که با نقش‌های ماندگار و صداپیشگی‌های خاطره‌انگیزش برای نسل‌های گوناگون، چهره‌ای دوست‌داشتنی است و در این میان بزرگترها پیش‌پرده خوانی‌های او را در سالن‌های تئاتر لاله‌زار خوب به یاد دارند.

او دهم آبان سال ۱۳۰۳ در جنوب تهران، پایین‌تر از گمرک در محله "امیریه" زاده شد.

اما اینکه این پسرک بازیگوش چگونه از عالم هنر سردرآورد، داستان جالبی دارد و احتمالا به همان لالایی‌های مادرش در روزگار کودکی، کم‌ارتباط نیست.

موزه سینما به مناسبت زادروز این هنرمند ویدیویی از یکی از گفتگوهای او در سال ۱۳۸۶ منتشر کرده است.

احمدی در این ویدیو از فعالیت‌های هنری‌اش، حضورش در پروژه «حسن کچل» علی حاتمی و ازدواج موفقیت‌آمیزش سخن می‌گوید، یاد مادرش را گرامی می‌دارد و همگان را به ورزش توصیه می‌کند.

او که فعالیتش را از ترانه‌سرایی و آواز خواندن شروع کرد، این اتفاق را متاثر از لالایی‌هایی می دانست که مادر برای برادر کوچک‌تر او زمزمه می‌کرد. پسرک را می‌گذاشت روی پایش و تکان می‌داد و می‌خواند: «لالایی گویم و خوابت کنم من/ لالا گویم و بیدارت کنم من... لالایی گویم و خوابت نمیاد، بزرگت می‌کنم یادت نمیاد...»

حالا دیگر برادر بزرگ‌تر هم‌نفس مادر شده بود و همراه او آرام آرام می‌خواند.

اما مرتضی احمدی برخلاف لالایی مادر، هرگز او را فراموش نکرد، حتی ۳۰ سال بعد از درگذشت مادر، به جای خالی‌اش در خانه عادت نکرده بود.

دوست داشت هر بار که در خانه را باز می‌کند و سلام می‌گوید، مادر جواب سلامش را بدهد. از زحماتی می‌گفت که مادر برای بزرگ کردن‌شان کشیده بود: «زمان کودکی ما، همه گرفتار کچلی و سالک و از این جور مرض‌ها بودند ولی مادرم طوری ما را نگهداری کرد که حتی سالک را که ساده‌ترینش بود، نگیریم. او این اندازه تمیز بود.»

با گذر سال‌ها زمزمه‌های مادر کار خود را کرد و پسر نوجوان به پیش پرده‌خوانی علاقه‌مند شد و در تئاترهای لاله‌زار روی صحنه می‌رفت و حرف مردم را بر زبان می‌راند که البته برایش کم‌دردسر هم نبود؛ کتک خوردن و حتی تبعید.

از قضای روزگار یا هر چیز دیگری که بود، با علی حاتمی هم محلی بودند و دو هر دو عاشق کارهای سنتی. حاتمی آن زمان با عمویش زندگی کرده بود و در تدارک ساخت «حسن کچل» بود و وقتی شروع به کار کرد، دید چه کسی بهتر از هم محله‌ای خودش، پس مرتضی احمدی را برای همکاری دعوت کرد و از خواندن او غرق لذت شد. احمدی هم که خوب می‌دانست کارهای سنتی علی حاتمی، سکه است.

بعد از گذشت سال‌ها هنوز هم روی کاشی آن کوچه نوشته بود حاتمی.

تجربه رادیو هم برای خودش حس و حالی داشت که او این گونه توصیفش کرده است: «خوشبختانه هیچوقت برخورد تندی با مردم نداشتیم. «شما رادیو» تا حدی در مردم جا افتاده بود که تمام طبقات مردم آن را دوست می‌داشتند چه طبقات مرفه یا نیمه مرفه و پایین.

نامه‌ها و استقبال مردم را در روزهای ضبط این برنامه می‌دیدیم. از ارتشی‌ها و خانوده‌هایشان تا ثروتمندان و ... از مدارس دخترانه و پسرانه و تقاضا پشت تقاضا بود همه اینها را در نوبت گذاشته بودند که متاسفانه گاهی سه ماه منتظر می‌ماندند.

مرتضی احمدی که خاطره‌هایی دوست‌داشتنی برای همه ما ساخته است، ازدواجش هم داستانی شیرین دارد: «نمی‌خواستم زن بگیرم، مخالف شدید ازدواج بودم تا اینکه بالاخره این اتفاق افتاد و سر و صدایش در اداره ما بلند شد چون همسرم در اداره همکارم بود. بزرگترین شانس من ازدواجم بود چون همسر خیلی خوبی نصیبم شد. مدیر خیلی خوبی در زندگی بود و مادر خیلی خوبی برای فرزندانم. فامیل مرا بسیار دوست می‌داشت و زن خردمندی بود. با وجود سن و سال اندکش، گیس‌سفید فامیل و بسیار پخته بود. واقعا احساس خوشبختی می‌کردم. وقتی از بیرون خسته به خانه می‌رسیدم، خستگی‌ام در می‌رفت. زندگی مرتبی دارم بدون هیچ کم و کسری.»

او که در دوره نوجوانی و جوانی به واسطه پیش پرده‌خوانی، فعالیت هنری را آغاز کرد، با گذر سالیان خود را یکی از بهترین هنرمندان این رشته و البته ضربی‌خوانی می‌دانست. این رضایت البته فقط از جنبه هنری بود و از جنبه مادی، به آنچه می‌خواست نرسید و از جیب مایه گذاشت. با این حال از کسی هم توقعی نداشت.

پیش پرده خوانی‌هایی که پیامدهایی هم برایش در بر داشت؛ کتک‌های بسیار و حتی تبعید چراکه همین اشعار خیلی‌ها را عصبانی می‌کرد.

او این تاوان را برای اجرای چنین پیش پرده‌هایی داد:

منم آن عضو ستم‌کش اداری/ که نداده‌ام به مدیر کل سواری

چون که اعضای نخاله را الک کرد/ دستم رو گرفت و از اداره در کرد

یهو از خدمت دولتی شد اخراج/ هر که بود هیکل او چو بنده قیقاج

و آخرین توصیه این هنرمند، ورزش است و ورزش:«اما اگر قرار است کسی حرف مرا گوش کند، یک نکته بگویم، ورزش را فراموش نکنید، ورزش یعنی همه چیز، یعنی سلامتی. این ۸۴ سال عمر را که دارم، می‌توانم بگویم بیشتر آن از ورزش است.»

زمانی در یکی از بزرگداشت‌هایش گفته بود: قدرتی خدا در خانواده ما، همه جوانمرگ شده‌اند؛ همه بالای ۹۰ سال فوت کرده‌اند!»

و او خود نیز ۳۰ آذر سال ۱۳۹۳ درگذشت تا هم این رسم خانوادگی را رعایت کرده باشد و هم همیشه یادش در شب‌های یلدا سبز بماند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: