مرندی: «کربلای ۵» حماسه بود نه برجام!
محمد مرندی در واکنش به اینکه اظهارنظر عده ای که معتقدند برجام دستاوردی بی نظیر و حماسه ای عظیم بوده است، گفت: حماسه عظیم کاری است که رزمندگان ما در عملیات کربلای ۵ و یا والفجر ۸ و یا مدافعان حرم در سالهای گذشته در عراق و سوریه انجام دادند.
در شرایطی که 5 سال از امضای برجام می گذرد، بسیاری از کارشناسان معتقدند که این توافقنامه نتوانست ایران را به هیچ یک از اهدافی که برای مذاکرات هسته ای در نظر گرفته بود، برساند و در صحنه میدانی نیز امروز برجام در وضعیتی قرار دارد که حتی اصلی ترین حامیان آن نیز تمایلی به حمایت از آن نشان نمی دهند. به عنوان چهره ای که از ابتدا در جریان مذاکرات هسته ای قرار داشتید، بفرمایید که این توافقنامه و مسیری که برای دستیابی به آن طی شد، در بردارنده چه عبرت ها و تجربیاتی برای مردم و مسئولان ما بوده است؟
مرندی : توافق هسته ای میان ایران و کشورهای 5+1 را باید در چارچوب زمانی خود بررسی کرد کمااینکه اگر امروز از تعدادی از جوانان بپرسید که آیا اشغال سفارت آمریکا در سال 58 کار درستی بود، چه بسا بسیاری از آنها به این سوال پاسخ منفی بدهند. که علت آن این است که مسئله اشغال سفارت را در برهه زمانی خود مورد بررسی قرار نداده اند.
در آن برهه دولت آمریکا در حالی شاه را به این کشور راه داده بود که او هزاران نفر از ایرانیان را به خاک و خون کشیده بود و دانشجویان در اعتراض به پناه دادن شاه و همچنین با توجه به نشانه های جدی که مبنی بر احتمال کودتا از سوی آمریکا وجود داشت، در حرکتی پیش دستانه اقدام به اشغال سفارت آمریکا کردند تا مانع کودتای مجدد از سوی آمریکا شوند.
کما اینکه بعد از اشغال سفارت اسنادی بدست آمد که سفارت آمریکا در سطوح مختلف به دنبال کودتا علیه نظام نوپا، ضعیف ایران بود و به هر حال عناصر نفوذی و بقایای رژیم گذشته و افراد مورد حمایت سرویس های جاسوسی در بخش های مختلف کشور حضور داشتند. بنابراین در آن برهه اگر تسخیر لانه جاسوسی صورت نمی گرفت چه بسا جمهوری اسلامی ساقط می شد و مضاف بر آن احتمال تجزیه ایران نیز وجود داشت.
البته اینکه تمامی اقداماتی که در آن 444 روز انجام شد خوب بود یا نه جای بحث جداگانه ای دارد ولی کلیت مسئله این بود که در صورت عدم اشغال سفارت آمریکا در آن مقطع به احتمال فراوان کودتایی با محوریت آمریکا علیه نظام نوپای ما اتفاق می افتاد.
**حماسه عظیم کربلای 5 و والفجر 8 بود نه برجام!
در ارتباط با برجام و مخالفت ها و موافقت هایی که در این مسئله انجام شد، باید بگویم که بنده از ابتدای این مذاکرات نه به شکل قاطع مخالف مذاکرات بودم و نه موافق سرسخت آن. اینکه برخی ها چه در گذشته و چه این روزها مدعی این هستند که برجام اساساً خیانت به کشور بود به نظر من رویکردی افراطی و رادیکال به مسئله دارند.
در نقطه مقابل آن گروه هایی که برجام را دستاوردی بی نظیر قلمداد می کردند و از آن به عنوان حماسه ای عظیم در اذهان عمومی یاد می کردند، نیز رفتار غلوآمیزی داشتند. چراکه اساساً حماسه کاری است که رزمندگان در عملیات کربلای 5 و یا والفجر 8 و یا مدافعان حرم در سالهای گذشته در عراق و سوریه انجام دادند و بدون شک قابل مقایسه با مذاکرات هسته ای نیست. کما اینکه وقتی گفته می شود ورزش کاران ما در یک رقابت ورزشی حماسه آفریدند، بدون شک این حماسه، با جانفشانی که رزمندگان ما در میدان نبرد برای دفاع از کشور و ملت از خود به نمایش می گذارند، به شکل مبنایی قابل مقایسه نیست.
از سوی دیگر گروهی از مخالفان و موافقان برجام را می توان با طرفداران دو تیم استقلال و پرسپولیس مقایسه کرد. به این معنا که برای این گروه ها تنها قبیله سیاسی متبوعشان مورد اهمیت بوده و هست و اگر یک نفر از قبیله آنها خارج و وارد قبیله رقیب شود، علی رغم اینکه آن فرد تا دیروز دربردارنده تمامی فضائل بوده، ناگهان تبدیل به فردی منفور خواهد شد.
بنابراین برجام را باید به شکل جامع مورد بررسی قرار داد. در دوران دولت آقای احمدی نژاد، کشور در معرض تحریم های سازمان ملل قرار داشت که این تحریم ها، مضاف بر این که نتیجه رفتار، کردار و اظهارات غیرعقلانی شخص رئیس جمهور بود، حاصل رویکرد سیاست خارجی دولت آقای خاتمی نیز بود که حالتی خودباخته در برابر در آن وجود داشت و معتقد به باج دادن به آمریکا و اروپا بود که این رویکرد به طور طبیعی ایران را در مذاکرات بین المللی در موضع ضعف قرار داد و منجر شد که کشور در ماجرای توافق نامه سعدآباد متضرر شود.
در دوره آقای احمدی نژاد بی تدبیری شخص رئیس جمهور در بیان برخی اظهارات سیاسی و بین المللی ایران را تحت فشارهای بیهوده قرار داد و منجر به ایجاد جوی منفی علیه جمهوری اسلامی در عرصه بین المللی شد. البته نمی توان از تاثیر منفی اتفاقات سال 88 که مسبب آن کسانی بودند که به قانون و رای ملت تمکین نکردند، در تشدید فشارهای بین المللی بر ایران در آن سالها چشم پوشی کرد. چراکه ناآرامی های سال 88 منجر به این شد که روسیه و چین نسبت به آینده سیاسی جمهوری اسلامی تردید کنند و در نتیجه قطعنامه های ضدایرانی یکی از پس از دیگری در شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسید. بنابراین در دولت سابق، اظهارنظرات حاشیه ساز آقای احمدی نژاد و همچنین رفتار اصلاح طلبان در سال 88، کشور را در موضع ضعف قرار داد و نتیجه این وضعیت آن شد که مذاکره کنندگان کشورمان در وضعیتی ضعیف پای میز مذاکره حاضر شوند.
**تاکید روحانی بر خالی بودن خزانه کشور کار را برای دیپلمات ها دشوار کرد
در دوران آقای روحانی نیز دیپلمات های ما در شرایطی پای میز مذاکره نشستند که آقای روحانی ضمن اینکه از خالی بودن خزانه کشور سخن می گفت، به صراحت اولویت اول دولت خود را نیز توافق با غرب اعلام کرده بود و در عین حال متحدان سیاسی آقای روحانی بویژه اصلاح طلبان فشار مضاعفی را به دولت وارد می کردند تا توافق هسته ای با غرب هر چه سریع تر محقق شود. در چنین شرایطی طبیعی بود این پیام به طرف های مقابل القا شود که جمهوری اسلامی آمادگی مذاکرات سخت و طولانی مدت را ندارد. همین مسئله منجر به این شد که مذاکره کنندگان کشورمان در معرض فشارهای زیادی قرار گیرند.
بنابراین بازخوانی مذاکرات صورت گرفته با طرف های خارجی در دو دهه گذشته گویای آن است که که جمهوری اسلامی در تمام این سالها در شرایطی وارد مذاکره با طرف های خارجی شده که همواره برخی عوامل داخلی منجر به این شده که ما با موضع ضعف پای میز مذاکره بنشینیم. بنابراین محصول این مذاکرات یا مثل سعدآباد است که مطلوب کشور نبود، یا مانند زمان آقای احمدی نژاد است که نتیجه ملموسی برای کشور نداشت و یا مثل زمان آقای روحانی بوده که به برجام ختم شده است.
البته در این بین باید به مقطعی از مذاکرات با غرب که مسئولیت این امر برعهده آقای لاریجانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی بود نیز اشاره کرد که در این برهه در برخی حوزه ها موفقیت های نسبی برای کشور به دست آمد که این برهه نیز مقارن با ایامی بود که کشور به طور نسبی در وضعیت خوبی قرار داشت و هنوز اتفاقات تلخ سال 88 به وقوع نپیوسته بود. بنابراین برای بررسی میزان موفقیت دستگاه دیپلماسی در مسئله مذاکرات با طرف های خارجی علاوه بر بررسی عملکرد دیپلمات های وزارت خارجه باید فضای عمومی کشور در برهه های مختلف نیز مورد نظر قرار گیرد.
وزارت خارجه بخشی از دولت است/ نباید همه کاستی برجام را به گردن وزارت خارجه انداخت
منتقدان سیاست خارجی دولت آقای روحانی بر این باورند که وزارت خارجه در این 7 سال و تا پیش از انعقاد برجام، اصطلاحاً وزارت مذاکره با غرب بوده و بعد از امضای برجام نیز این وزارتخانه به وزارت برجام بدل شده است. به این معنا که تمام تمرکز و همّ و غمّ دستگاه دبپلماسی کشور معطوف به برجام و مذاکرات هسته ای شده و اهداف و وظایف دیگر وزارت خارجه از جمله داشتن ارتباط مستحکم با دیگر کشورهای دنیا از جمله کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتین و بویژه کشورهای شرق آسیا و چین مورد غفلت قرار گرفته است. نظر شما درباره این گزاره چیست؟
مرندی : برای پرداختن به این موضوع ابتدا باید چند مسئله روشن شود. یکی این که اگر در این سالها برخی از مناطق جهان از اولویت وزارت خارجه ما خارج شدند یا مورد بی توجهی قرار گرفتند این مسئله صرفاً به موجب تصمیماتی بوده که در وزارت خارجه صورت گرفته یا اینکه این تصمیمات از سوی کلیت دولت اتخاذ شده است. به هر حال وزارت خارجه بخشی از بدنه دولت است و نمی توان تمامی کاستی ها را به گردن این وزارت خانه انداخت.
این مسئله مانند این است که ما در بحث مقابله با ویروس کرونا از آنجا که وزارت بهداشت به عنوان متولی اصلی این امر در کشور مطرح است، تنها این وزارتخانه و مشخصاً آقای وزیر بهداشت را مقصر تمامی نواقص و کوتاهی ها بدانیم. در حالی بدون شک دستگاه ها و وزارتخانه های دیگر نیز در بروز مشکلات و کوتاهی ها در بحث کرونا نقش داشته اند.
البته منتقدان دولت در حوزه سیاست خارجی نیز شامل گروه های مختلفی می شوند و عده ای از آنها هستند که انتقادات خود را کاملا در فضایی منطقی و مستدل طرح می کنند ولی در عین حال عده ای دیگر نیز هستند که هر کاری که دولت و به طور خاص وزارت خارجه انجام می دهد را تخریب می کنند. البته در نقطه مقابل نیز گروه هایی هستند که از تمامی رفتارهای دولت بدون هیچ گونه منطقی حمایت می کنند. بنابراین به اعتقاد من در بحث کارشناسی نباید این دو گروه آخر را خیلی مورد نظر قرار داد. چرا که این گروه ها بیش از آنکه در پی منافع ملی باشند صرفاً به دنبال منافع جناحی و حزبی خود هستند.
در ارتباط با برجام باید به این مسئله توجه داشت که به هر حال رویکرد کلی دولت آقای روحانی دستیابی به توافقی با غرب بود و به همین دلیل طبیعی بود که در جهت رسیدن به این هدف بخش قابل توجهی از تمرکز دستگاه دیپلماسی را معطوف به این حوزه کند و نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که دولت آقای روحانی به دلیل امیدی که به آمریکا و اروپا داشت، رفتارهای نامناسبی با چین و کشورهای آمریکایی لاتین که در برهه های مختلف به ایران کمک کرده بودند، داشت. البته باز هم تاکید می کنم که اتخاذ چنین رویکردی را نمی توان منحصراً به مسئولان وزارت خارجه منتسب کرد.
به طور مثال مسئولیت رفتارهایی که با شرکت های بزرگ نفتی چینی در این سالها صورت گرفته که موجب عقب افتادن کشور در حوزه توسعه انرژی شده را نمی توان متوجه وزارت خارجه کرد و مسئولان وزارت نفت هستند که باید پاسخگوی این قبیل رفتارها باشند. چرا که وزارت نفت بود که به امید همکاری با شرکت های نفتی اروپایی، چینی ها را از کشور بیرون کرد و پس از اینکه اروپایی ها به وعده خود عمل نکردند بار دیگر به چینی ها درخواست همکاری داد که طبیعتا این درخواست با پاسخ منفی چینی ها روبرو شد.بنابراین این که تمامی ضعف ها را به گردن وزارت خارجه بیندازیم غیرمنصفانه است.
آنچه که در جمع بندی این بخش از اظهاراتم باید مورد تاکید قرار دهم این است که مسیر کلی دولت آقای روحانی از ابتدا به سمت غرب بود در حالی که بهترین رفتار این بود که نگاه دولت جهانی باشد. اساساً بحث نگاه به شرق با این هدف مطرح نمی شود که جمهوری اسلامی بخواهد شرقی شود بلکه برای این است که ما را از اتکای بیش از حدی که در طول تاریخ نسبت به غرب داشتیم ( چه قبل و چه بعد از انقلاب) کم کنیم و بتوانیم قدرت مانور بیشتری در عرصه سیاست خارجی داشته باشیم.
در واقع بحث تعامل با چین با هدف متعادل کردن نگاه ما بوده و اِلا بیشترین سرمایه گذاری که جمهوری اسلامی در این سالها در عرصه سیاست خارجی داشته، در ماجرای برجام بود که در راستای کاهش تنش میان ایران و غرب اتفاق افتاد. اینکه عده ای از تعریف نقشه راه جدید دولت مبنی بر تعامل سازنده و پایدار با کشوری چون چین، آشفته می شوند ناشی از غربزدگی آنها است نه این که به طور مثال ایران گرایش به چین پیدا کرده است. چرا که این عده به خوبی می دانند چین چنین جایگاهی ندارد که بخواهد بحث مالکیت کیش یا فلان جزیره یا منطقه ایران را مطرح کند. بنابراین وقتی منطقی برای رد ارتباط راهبردی با چین وجود نداشته باشد ناگریز باید متوسل به دروغ گویی شد. مضاف بر اینکه همین وزارت امور خارجه که در سالهای اخیر به دنبال برجام بود نیز در زمینه ایجاد توافق مورد بحث با چین نقش اساسی داشته و اینکه گفته می شود وزارت امور خارجه تمام تمرکز خود را معطوف به مسئله هسته ای کرده، به دور از انصاف است.
*دولت به تدریج فهمید که تمرکز بر نگاه به غرب اشتباه بود
با توجه به اینکه تغییر رویکرد سیاست خارجی کشور، از برجام (که مبتنی بر تنش زدایی با غرب بود )به همکاری راهبردی با شرق، تماماً در دولت آقای روحانی به وقوع پیوسته است، می توان این مسئله را به نوعی به عنوان یکی از تجربیات دولتمردان از برجام قلمداد کرد؟
مرندی : دولت به تدریج فهمید یا فهم عمیق تری به این واقعیت پیدا کرد که تمرکز نگاه به غرب یک اشتباه بود و امروز علی رغم از دست دادن فرصت های بسیار زیاد اما رویکرد جهانی تر دیدن در دستور کار دستگاه دیپلماسی قرار گرفته است. در همین راستا است می توان سفر سال گذشته آقای لاریجانی به پکن و دیدار با رئیس جمهور چین را نقطه عطفی در تغییر این نگرش دانست. البته باید این مسئله را مورد تاکید قرار داد که سفر رئیس سابق مجلس شورای اسلامی به چین نیز ابتکار رهبری بود ولی به هر حال دولت نیز با این ابتکار همراهی کرد و به نظر می رسد که نگاه دولت نیز به تدریج متحول شده است.
به طور کلی در ارتباط با مذاکرات هسته ای در دولت آقای روحانی که نهایتاً به برجام منتهی شد، باید این مسئله مورد نظر قرار گیرد که به هر حال نظر آن دسته از منتقدان برجام که معتقد به وجود ضعف هایی در مسیر مذاکرات بودند، درست بود کما اینکه از نظر بنده برجام از نقاط قوت قابل اعتنایی نیز برخوردار بود. ولی از همان روز اول مشخص بود که برجام به نتیجه مطلوب نمی رسد.
**از ابتدا مشخص بود که این برجام به نتیجه مطلوب نخواهد رسید
البته با روی کارآمدن ترامپ سرعت افول برجام بیش از انتظار شد. چراکه اساساً ترامپ آدم غیر قابل پیش بینی بود. کما اینکه خروج آمریکا از برجام بدون فعال کردن مکانیزم ماشه مسئله ای بود که هیچ کس انتظار آن را نداشت و گویای این واقعیت بود که روش و منش (استعماری) دولت فعلی آمریکا کاملا متفاوت با دولت های پیش از خود است. ولی به هر حال این را می دانستیم که نه تنها اوباما به برجام پایبند نخواهد ماند بلکه با روی کار آمدن رئیس جمهور جدید در آمریکا، وضعیت برای اجرای برجام سخت تر نیز خواهد شد. البته تفاوت ترامپ و کلینتون در این بود که رفتارهای ترامپ گذشته از جنایاتی همچون ترور سردار سلیمانی در کل مزایایی را نیز برای ایران داشت و موجب شد تا علی رغم اینکه ترامپ در سیاست های ضدایرانی تفاوت چندانی با روسای جمهور سابق آمریکا نداشت ولی چهره واقعی آمریکا را به شکل شفاف به مردم دنیا از جمله ایرانیان نشان داد.