دو راهی؛ اصلاحطلبان در میانه رادیکالیسم و میانهروی/ عصیان؛ چرا گروهی از اصلاح طلبان رادیکال اصرار به اپوزیسیون شدن دارند؟
این درست همانجایی است که باید دست به انتخاب زده و راه خود را معلوم کنند. حمایت از رادیکالیسم و حرکت بر مداری که خروجی آن نامهای مثل نامه موسویخوینیها است یا عقلمداری و سیاستمداری بر اساس مقدورات و مقتضیات که همیشه مورد تاکید کارگزاران بوده است؟
گروه سیاسی فردا، نامه سرگشاده موسوی خوئینیها شکافهای تازهای را در میان اصلاح طلبان به وجود آورده است. در همین چند روز اخیر شاهد واکنشهای بسیاری نسبت به این نامه بودیم و دیدیم که طیف رادیکال و میانهرو اصلاحات چطور ناگزیر به شفاف سازی درباره رویکرد و مواضع خود شده و حسابشان را از هم جدا کردند.
مجمع روحانیون مبارز و مواضع مبهم
مرد پشت پرده اصلاحات کمافیسابق بعد از چند سال سکوت یکباره ظهور و جنجال به پا کرد. قبل از اصولگرایان، اما صدای انتقاد اصلاحطلبان بلند شد، شاهد آنکه مجمع روحانیون مبارز نامه وی را به عنوان موضع رسمی این تشکل کهنهکار تایید نمیکند و مجید انصاری در گفتوگویی تاکید کرد که موسویخوینیها نظرات شخصی خود را نوشته است.
منتقدان رادیکالیسم
بعد از سنتیهای اصلاح طلب، اما نوبت تکنوکراتها شد و شاهد موضع و مرزبندی کارگزاران با وی بودیم. مصداق این مدعا نیز مقاله محمد قوچانی و اشاره وی به عوامل و تبعات بروز رادیکالیسم است. نامه موسوی خوئینیها، اما حامیانی هم داشت البته از جنس رادیکالهای اصلاح طلب. همین موافقتها ثابت کرد که یک گسست و مرزبندی جدی درون این جبهه در راه است. یکی از موافقان نامه مذکور عباس عبدی بود. این تحلیلگر اصلاحطلب در یادداشتی نوشت: «برداشت من از صدور این نامه این است که همه یا اکثریت قاطع مردم از ادامه وضع موجود مستأصل و ناراضی هستند در نتیجه به کسانی که گمان میکنند میتوانند منشاء خیری شوند فشار میآورند که حرفی بزنید و کاری کنید. فارغ از اینکه نتیجه زدن این حرف یا این کار چه چیزی باشد. همه نگران وضع کشور هستند. اگر به همه شاخصهای موجود کشور که نگاه شود، کاملا میتوان این موضوع را مشاهده و بصورت دقیق سنجش کرد؛ یعنی چیز پیچیدهای نیست.» عبدی همچنین از برخوردی که با این نامه شده ابراز تاسف کرده و ضمن آنکه این موضوع را ناشی از توجه به حاشیه به جای متن میداند، میافزاید: «نه تنها اصولگراها و آدمهای سنتی، بلکه برخی از کسانی که ادعای روشن فکری هم دارند در برخورد با این نامه به حضیض سیاست سقوط کرده اند بطوری که جز ابراز تاسف چیز دیگری نمیتوان گفت.» اشاره عبدی احتمالا میتواند متوجه صادق زیباکلام باشد، زیرا این فعال سیاسی اصلاح طلب در گفتوگویی با فردا به انتقاد از موسوی خوئینیها پرداخته و به وی یادآور شده بود که نمیتواند به گوشهای نشسته و بعد از سکوت در بزنگاههای حساس به نحوی اظهار نظر کند که انگار خود در پیدایش وضعیت کنونی نقشی نداشته اشت.
رادیکالها به صف شدند
یکی دیگر موافقان نامه موسوی خوینیها، اما سعید حجاریان است. او برخلاف قوچانی نامه مذکور را نماد رادیکالیسم چپ نمیداند. حجاریان که پیشتر در مقالهای تندروی در جریان چپ را از اساس منکر شده بود، این بار نیز قائل به تندروی نیست. او مینویسد: «آیتالله خوئینی در متنی به غایت محافظهکارانه و آن هم در چند سطر کوتاه، صرفاً وضع جامعه و فشارهای وارده بر روح و روان و معیشت جامعه را تصویر کرده است؛ مواردی که اظهر من الشمس هستند و حتی از سوی عالیترین مقامات بیان میشوند!» حجاریان ادامه میدهد: «نامه آقای خوئینی تعریض و حتی توهین به مقام رهبری تلقی شده است. در حالی که چنانکه از متن برمیآید، نویسنده در پروسه سیاسی میان دو مقوله «تصمیمسازی» و «تصمیمگیری» تفکیک قائل شده و چنانکه میخوانیم متعرض تصمیمگیر نشدهاند بلکه از فرآیند تصمیمسازی گله کرده و از دو نوع تصمیمسازی «متعارف» و «نامتعارف» سخن گفتهاند». وی در همچنین به انتقاداتی از جنس آنچه زیباکلام مطرح کرد نیز پاسخ داده و میگوید: «عدهای خطاب به آیتالله خوئینی میگویند وضع موجود ثمره کار شماست! در حالی که ایشان بیش از سه دهه است که خانهنشین بودهاند؛ لذا بدون مجامله باید گفت آنها که صاحب قدرت بودهاند باید پاسخگوی این وضعیت باشند. البته، واقف هستیم دیگران نیز میبایست حسب اختیاراتی که در کف داشتهاند، پرسشهای انتقادی را پاسخ گویند».
رویارویی موافقان و مخالفان
حمایت از نامه موسوی خوینیها به همینجا ختم نشده و برخی دیگر از چهرههای اصلاح طلب مثل تاجزاده، نورانینژاد، آذر منصوری و ... هم دست به کار شدند. نورانینژاد در یادداشتی برای امتداد نوشته است: «این روزها، شاهد جابجایی مرزهای تباهی نزد برخی سیاستمدارانیم. آنها که به وضوح یا نمیخواهند درد و رنج مردم و تبعات بعدی آن را ببینند و انکارش میکنند و یا اگر کسی دیگر به آنها بپردازد، با انواع و اقسام برچسبهایی، چون رادیکالیسم و چپروی، و با بیل زدن باغچه و گذشته آنها، دنبال ساکت کردنشان هستند.» وی با اشاره به اینکه «اگر به محدودیت خطوط قرمز و مقدورات فعلی ناشی از سیاستهای کلان کشور باور داریم، راهی جز گفتوگوی محترمانه، راهگشا و نتیجهگرا با سیاستگذاران کلان نظام باقی نمیماند؛ و چه کسانی بهتر از آنهایی که سوابق مشترکی با هم دارند و شاید احترام و اعتماد باقی مانده بینشان بتواند فرجی برای کشور ایجاد کند» میپرسد: «اگر به این حد نازل از تلاش بگوئیم رادیکالیسم، دیگر چه میماند؟» آذر منصوری قائم مقام دبیرکل حزب اتحاد ملت نیز مثل نورانینژاد در رادیکال خواندن این نامه با قوچانی زاویه دارد. او نوشته است: «اینکه مخالفانش به جای پرداختن به متن دلسوزانه نامه به نویسنده بتازند که چرا نامه نوشته است جای تعجب ندارد، اما در شگفتم از کسانی که این نامه را مصداق صدای پای رایدکالیسم میدانند».
ناگزیر به انتخاب
به این ترتیب واضح و روشن است که طیف تندرو و میانهرو اصلاحات بعد از نامه ناگزیر به نوعه مواجهه با هم شدهاند. این نامه و این مقطع درست همانجایی است که باید دست به انتخاب زده و راه خود را معلوم کنند. حمایت از رادیکالیسم و حرکت بر مداری که خروجی آن نامهای مثل نامه موسویخوینیها است یا عقلمداری و سیاستمداری بر اساس مقدورات و مقتضیات؟ باید منتظر ماند و دید که حاصل انتخاب اصلاح طلبان چیست.
در این میان البته میل و اصرار طیفی از اصلاح طلبان به عصیان و اپوزیسیون شدن بسیار پر رنگتر از همیشه شده است.