بنیانگذار مبارزه‌‏اى بلندمدت

کد خبر: 353987
سرویس فرهنگی « فردا »:

وقتى که دوره‏ ى 250ساله‏ ى امامت را بررسى نماییم، طلایى‏ ترین دوره همان چهار سال و نه ماه مدت خلافت امیرالمؤمنین(ع) است و همین شش یا هفت ماه خلاف امام حسن(ع) که با همه‏ ى کوتاهى و دردسرها و موانعى که لازمه‏ ى یک حکومت انقلابى است، با اعمال روش‏هاى انسانى و عدالت مطلق و رعایت ابعاد گوناگون اسلام در زندگى جامعه، همراه با قاطعیت و صراحت و جرأت، در این دوره درخشیده و نمونه ‏ى بوده است براى حکومت‏ها و نظام‏هاى اجتماعى بشر و درقرن‏هاى بعد همواره همچون خاطره ‏هاى گرمى از آن دوره یاد مى ‏شده و دریغ آن روزگار خورده مى ‏شده و رژیم‏هاى زمان‏هاى بعد در مقایسه با آن دوره همیشه محکوم بوده است و امامان شیعه در راه زنده کردن چنین حکومتى به اشکال گوناگون تلاش مى‏ کرده ‏اند.

امام مجتبى(ع) در دوره ‏اى که آن تشکیلات و حکومت نوپاى علوى به دلایل متعدد نفس‏هاى آخرش را مى‏ کشید تمام تلاش ممکن را در راه حفظ این دستاورد هزینه کرد. اگرچه این جهاد همه ‏جانبه به نتیجه نرسید اما در عین حال درس و تجربه ‏ى آموزنده ‏اى بود که مى ‏توانست وضع و حال یک انقلاب صددرصد اسلامى را در میان جامعه و مردمى‏ تربیت ‏نیافته و به انحراف کشانده شده نشان دهد و از آن روز به بعد، روش‏هاى دراز مدت و همراه با تربیت‏هاى دشوار و سخت ‏گیرانه‏ ى حزبى بر امامان بعدى تحمیل گردید.

حرکتى تهاجمى و با برنامه‏

حضرت امام حسن مجتبى(ع) بعد از شهادت پدرش على(ع) مدت شش ماه یا هفت ماه و هفت روز، کشور اسلامى را اداره کرد و از مردم بیعت گرفت؛ بیعت یک سنت عربى بود که در کارهاى مهم مانند سلطنت و امارت اجرا مى‏ شد، زیردستان به‏ ویژه سرشناسان، بیعت و موافقت به امیر یا سلطان مى‏ دادند و مخالفت بعد از بیعت عار و ننگ قومى بود و مانند تخلف از امضاى قطعى، جرم مسلم شمرده مى ‏شد و در سیره ‏ى پیامبر اکرم(ص) نیز در جایى که به اختیار و بدون اجبار انجام مى‏ یافت، اعتبار داشت و حضرت مجتبى بعد از گرفتن بیعت از مردم که امامت و حکومتش به ‏حسب ظاهر نیز رسمیت یافت، تمامى والیان و کارگزاران پدرش را از نظر حکومتى ابقا نمود.

سپاهى متشتت‏ حضرت امام حسن(ع) هنگامى عهده‏ دار امر خلافت اسلامى گردید، که مجتمع آن روز را گروهى آشفته و سست ‏ایمان دنیاپرست و دغلکار تشکیل مى‏ داد و تن ‏آسایى، تجملّ‏ پرستى و دنیاطلبى، جاى مجاهدت، پاکبازى، زهد و ساده‏ زیستى را گرفته بود و شعله فضلیت و تقوا رو به خاموشى مى ‏رفت. امام مجتبى(ع) بلافاصله براى نابود ساختن رژیم غیر اسلامى و ضد انسانى معاویه، همت گماشت و لشکرى را که پدر بزرگوارش براى نبرد با رژیم شام آماده کرده بود، براى جنگ سازمان داد. اما این ارتش سست ‏اراده و متفرق که اصلاً روحیه‏ ى جنگى نداشت، هرگز شایسته‏ ى اداى فریضه‏ ى جهاد نبود. کارشکنى‏ هاى خوارج از سویى و سستى و بى‏ ارادگى گروه غارتگرى که مطیع محض رؤساى قبایل خود بودند، از سوى دیگر، ارتش حضرت امام حسن(ع) را از درون پوک و متلاشى ساخته بود.

غلبه روحیه خیانت‏ امام به‏ ناچار با چنان لشکر بى‏ سامان و بى‏ روحیه، از کوفه بیرون شد و در اردوگاه نخیله اردو زد، حضرت، حکَم کندى را با چهار هزار کس به مقابله ‏ى لشکر معاویه فرستاد، ولى این فرمانده خیانت‏ پیشه، با دریافت پانصد هزار درهم، به لشکر دشمن پیوست آنگاه ستون بعدى متشکل از چهار هزار لشکر به‏ فرماندهى یک سردار مرادى از نو گسیل داد، اما کیسه‏ هاى پول معاویه او را هم فریفت و تسلیم سپاه شیطان شد. در این‏جا امام پس از مطالعه‏ ى کافى، پسر عموى پدرش عبیدالله ابن عباس را که در زمان على(ع) والى یمن بود و سپاهیان خونخوار معاویه دو فرزند خردسالش را در دامان مادر کشته بودند، با سپاهى گران به جنگ معاویه فرستاد و از او براى پایدارى در جنگ پیمان‏هاى محکم گرفت، عبیدالله با آن‏که قلبش مالامال از کین و عداوت معاویه بود هم در برابر یک میلیون درهم و وعده ‏ى فرماندهى یکى از ولایات شام، شبانه به اردوگاه معاویه پیوست و لشکریان صبح ‏هنگام خیمه‏ ى فرماندهى را بدون فرمانده دیدند.

بهره‏ بردارى معاویه‏ این خیانت‏هاى پى‏درپى و تبلیغات ستون پنجم دشمن و نفاق‏ افکنى ‏هاى جاسوسان معاویه آن‏چنان اثرات سوء خود را ظاهر ساخت که لشکریان امام حسن(ع) حاضر به جنگ نمى‏ شدند که هیچ بلکه اردوگاه امام را به غارت گرفتند و عبا و سجاده‏ ى امام را بردند و در آن گیرودار، در اثر حمله‏ ى ناگهانى‏ تروریست‏هاى معاویه، آن امام زخمى شد و از توطئه‏ ى دادن آن‏حضرت به معاویه با خبر گردید. در چنین موقعیت خطرناکی بود که نامه ‏ى معاویه به امام حسن(ع) رسید، که فرماندهان قبایل و سران سپاهت همه به من تسلیم شده ‏اند و امام(ع) کاملاً از بى ‏وفایى و نابکارى ارتش کوفه مطلع گردید، در این نامه معاویه از حضرت حسن مجتبى(ع) تقاضاى صلح کرده بود.

الزام به صلح‏ در چنین شرایطى که جان و هسته ‏ى مقاومت در خطر نابودى است، سیاست سالم و معقول اقتضا مى‏ کند که با امضاى قرارداد صلح، خود و آن عده از تربیت‏ یافت‏گان خود را از خطر نابودى قطعى نجات داده و در انتظار روزى باشند که زمینه ‏ى مناسب ‏تر فراهم آید. اگرچنین شرایطى براى حضرت على(ع) هم پیش مى ‏آمد، صلح مى‏ کرد، و قواى نظامى على الاکثر، از جنگ و مقاومت سرباز مى‏ زدند، چنان‏که حضرت وقتى که آن‏ها را به جنگ تحریص مى‏ کرد، گفتند البقیه البقیه، یعنى ما مى‏ خواهیم باقى بمانیم. اگر چنان‏چه این نیرو تن به ذلت نمى ‏دادند، شکست لشکر شام قطعى بود، زیرا آنان در صفین ضرب شست لشکر عراق را دیده بودند.

تغییر شکل مبارزه به اشکال درازمدت‏ پس از صلح امام حسن(ع) کارهاى نیمه مخفى و برنامه ‏هایى که هدفش، تلاش براى بازگرداندن قدرت به خاندان پیامبر در فرصت‏هاى مناسب بود، آغاز شد که با پایان یافتن زندگى شرارت‏ آمیز معاویه زمینه ‏ى فرا رسیدن چنین آرمانى فراهم بود. همین بود که پس از حادثه ‏ى صلح امام حسن(ع) اقدام بسیار مهمى که انجام گرفت، گسترش اندیشه ‏ى شیعى و سر و سامان دادن به جمع پیوسته و باورمندى بود که اکنون بر اثر سلطه ظالمانه ى خلفاى اموى و فشارى که بر آنان وارد مى‏ آمد، مى‏ توانست از تحرک بیشترى برخوردار باشد و همواره چنین است که اختناق و فشار به‏ جاى آن‏که عامل گسیختگى نیروهاى منسجم و تحت فشار باشد، موجب هرچه پیوسته ‏تر و راسخ‏ تر و گسترده‏ ترشدن آنان مى‏ شود. جمع ‏آورى نیروهاى اصیل و مطمئن شیعى و حراست آنان از گزند توطئه ‏هاى بى ‏امان ضد شیعى دستگاه اموى و گسترش تفکر اصیل اسلامى، در دایره‏ ى محدود ولى پر عمق، جذب نیروهاى بالقوه و افزودن آنان به جمع شیعیان، اقدام به‏ موقع و مناسبى بود براى منفجرساختن نظام جاهلى بنى امیه و جایگزین ساختن نظام صحیح اسلامى. استراتژى امام حسن(ع) و آخرین علتى که پذیرش صلح را براى آن‏حضرت اجتناب‏ ناپذیر مى ‏ساخت، همین بود.

توجیه نیروهاى خودى در جهت مبارزه جدید گویا به همین جهت که مبارزه ‏ى علنى کار به جایى نمى ‏برد، پس از حادثه ‏ى صلح، وقتى جمعى از شیعیان به سرکردگى مسیب ابن نجبه و سلیمان ابن صرد خزاعى به مدینه که امام تازه از کوفه بدان‏جا بازگشته بود و آن شهر را مجدداً پایگاه فکرى و سیاسى خود قرار داده بود، نزد آن‏ حضرت رفتند و پیشنهاد بازسازى قواى نظامى و تصرف کوفه و حمله به سپاه شام را مطرح کردند. امام آن دو نفر را از میان جمع برگزید و نزد خود به خلوت خواند و با بیانى که از کم و کیف آن اطلاعات کاملى در دست نیست، آنان را به نادرستى این نقشه قانع ساخت و آنان هنگامى که نزد یاران و همسفران خود، بازگشتند به سخنان سربسته و کوتاه فهماندند که موضوع قیام نظامى منتفى است و باید به کوفه برگردند و به کار خود مشغول شوند. با توجه به این نکته است که برخى از مورخین هوشیار معاصر عرب، معتقد شده ‏اند که نخستین سنگ بناى تشکیلات سیاسى شیعه، در همان روز و در همان مجلس نهاده شد که این دو چهره‏ ى معروف، با امام حسن(ع) دیدار و مذاکره کرده‏ اند. یکى از آن سخنان که امام در جمع دوستان خود مطرح کرده است، این است: «آنگاه که مرا از دست داده باشید بسیار چیزها خواهید دید که تمناى مرگ کنید، بى‏ عدالتى، دشمنى، انحصارطلبى، سبک‏ شمردن حق خدا و بیمناکى بر جان و مال خود و... و هنگامى که چنین شود، باید خویشتن را به‏ طور جمعى به وسیله‏ ى حفظ کنید و به پراکندگى دچار نشوید، مقاومت و نماز و تقیه را پیشه سازید و بدانید که خداوند هر لحظه به رنگى درآوردن را از بندگانش مبغوض دارد، از حق و اهل حق مى‏ گذرید، زیرا هر آن کس که دیگرى را به ‏جاى ما انتخاب کند، دنیا را از دست خواهد داد و گناهکار از این جهان رخت بر خواهد بست». این سخن که آشکارا ترسیمى است از مهم‏ترین نابسامانى ‏هاى دوران اموى و فرمانى است دایر بر تشکل و سازمان‏ گیرى و هماهنگى، در شمار جالب ‏ترین اسناد مربوط به حزب شیعه است و همین طرح است که در دیدار امام حسن(ع) و دو نفر از زبده ‏ترین شیعیان شکل عملى و عینى مى‏ یابد، بى‏ گمان همه ‏ى پیروان و شیعیان از این نقشه‏ ى بسیار هوشمندانه، مطلع نبوده ‏اند، از اعتراض‏ها و ایرادهایى هم که از سوى دوستان بر آن‏ حضرت وارد مى ‏آمد، همین بود ولى پاسخى که کراراً به این مضمون: «چه معلوم است شاید این براى شما آزمونى باشد و براى دشمن شما بهره ‏ى زوال ‏پذیرى» از آن‏ حضرت شنیده مى ‏شد، اشارتى پنهان به همین سیاست پنهان و تدبیر داشت.

احیای تمایل به مدل حاکمیت علوى‏ در طول حکومت جبارانه ‏ى معاویه، با شرح دردآورى که مؤرخان، از جفاها و ستم‏هاى او نسبت به شیعیان نوشته‏ اند، تا آن‏جا که لعن بر على ابن ابیطالب(ع) چون سنتى رایج گشته بود، اما رشد اندیشه‏ ى شیعى و افزایش آنان رو به تزاید بود و حجاز و عراق، معروف ‏ترین و نام ‏آورترین چهره‏ هاى شخصیت شیعى را در سینه ‏ى خود جاى داده بود که چون حلقه ‏هاى زنجیر به یکدیگر متصل و از حال یکدیگر مطلع بودند. حجر ابن عدى وقتى که شهید شد، در چندین نقطه از کشور، على‏ رغم اختناق شدید، اعتراض بلند مى‏ شود و شخصیت معروفى در خراسان به ‏دنبال اعتراض خشم ‏آلودى از شدت اندوه جان مى ‏سپارد. نامه ‏هاى فراوان از مردم کوفه براى امام حسین براى دعوت به قیام و پس از شهادت امام حسین(ع) پیوستن ده‏ها هزار نفر به گروه انتقام ‏گیران تحت عنوان توابین و یا در سلک سپاه ابراهیم و مختار و شورش بر ضد حکومت اموى، این گرایش‏ها و پیوندها و حرکت‏ها، جز در سایه ‏ى یک فعالیت حساب ‏شده و تشکیلاتى از سوى گروه شیعیان متحد و یک‏دل و یک‏ جهت، ممکن و معقول نیست؛ زیرا دستگاه مسلط اموى به ‏وسیله‏ ى صدها قاضى و قارى و خطیب و والى اداره مى‏ شد و با تبلیغات حساب‏ شده و فعالیت‏هاى سرى دیگرى که از طرف یک جمع پیوسته و یک‏ جهت و وابسته اداره مى ‏شد.

زمینه ‏سازى قیام کربلا فرماندار مدینه در اثر گزارشى که از فعالیت‏هاى امام به‏ دست آورده بود، به معاویه نوشت: اما بعد، عمر ابن عثمان گزارش داد که مردانى از عراق و کسانى از سرشناسان حجاز، نزد حسین رفت‏ وآمد مى‏ کنند و گمان قیام او هست، من در این‏ باره تفحص کردم و خبر یافتم که حسین قصد برافراشتن پرچم مخالفت دارد، نظر و فرمان خود را بنویس. از مجموع مطالعات تاریخى به ‏دست مى ‏آید که حضرت امام حسن مجتبى(ع) زمینه ‏ى جنگ علیه حاکمیت نامشروع و استبدادى معاویه، برایش میسر نبود، اما در چارچوب یک فعالیت سیاسى و در راستاى اهداف بلندمدت حکومت اسلامى، اساس یک مبارزه ‏ى پنهانى را پى‏ ریزى کرد و شیعه را به ‏صورت یک جمع متشکل و هدفدار براى یک مبازره‏ ى مکتبى دوامدار حفظ کرد و به نسل‏هاى بعدى سپرد.

منبع: تسنیم

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد