معجونی شبه گفتمانی!/ تمرد از گفتار و رفتار رسمی همیشه جواب نمی‌دهد

کد خبر: 283790

تلقی احمدی‌نژاد از عدالت اجتماعی، در عین آنکه می‌کوشید آن را با دریافت نه چندان متعارف خود از مقوله مهدویت پیوند بزند، از سوی بسیاری از علما به نوعی سیاست شبه‌سوسیالیستی تعبیر می‌شد که ضرورتا نمی‌توانست با معیارهای اسلامی سازگار باشد. نمی‌توان تردید کرد که به هر حال محمود احمدی‌نژاد دارای درکی از اسلام و ایران و تشیع و مهدویت است که با درک و دریافت معمول و متداول در میان اصحاب فکر انقلاب، تفاوت‌های جدی و اساسی دارد.

معجونی شبه گفتمانی!/ تمرد از گفتار و رفتار رسمی همیشه جواب نمی‌دهد

دکتر شروین مقیمی: محمود احمدی ‌ نژاد را بدون تردید می ‌ توان یکی از منحصربه ‌ فرد ‌ ترین سیاستمداران سه دهه پس از انقلاب ‌ اسلامی و حتی تاریخ معاصر سیاسی در ایران دانست. کاراکتر خاص او از حیث رفتار و گفتار و نیز اراده مثال ‌ زدنی ‌ اش در کوشش برای کسب قدرت، وی را در زمره یکی از معدود سیاستمدارانی در دوره جدید ایران قرار می ‌ دهد که منطق مدرن سیاسی را به شکلی شهودی دریافته بود. اما این شخصیت سیاسی و گفتار و رفتار و منش خاص، با تکیه بر گفتمانی عمل می ‌ کرد که رابطه ‌ ای دوسویه و متعامل با آن داشت؛ گفتمان محمود احمدی ‌ نژاد اگرچه به اقتضای درک سیاسی او، نهایتا خصلتی سیال و انعطاف ‌ پذیر به خود گرفت، اما واجد عناصر بنیادینی بود که به نحوی اساسی با کاراکتر سیاسی ‌ اش پیوند خورد و نتایج وسیعی را به دنبال داشت. فهم عناصر گفتمانی حاکم بر رفتار و منش سیاسی احمدی ‌ نژاد از یکسو و نیز تاثیر تردیدناپذیر منش و خصلت سیاسی او بر گفتمان مزبور و نهایتا بر فرهنگ سیاسی حاکم بر فعالان این عرصه، موضوعی است که شاید با پایان کار دولت او بتواند پرتوی بر وجهی از نتایج مورد اشاره بیفکند.

عناصر گفتمانی

یکی از مهم ‌ ترین عناصر گفتمان محمود احمدی ‌ نژاد، روایت رادیکالی بود که از اسلام سیاسی ارائه می ‌ داد. روایت رادیکال وی البته وجوهی داشت که همه آنها از ابتدا با یکدیگر سازگار نبودند. در فهم عناصر گفتمان احمدی ‌ نژاد از جمله همین روایت رادیکال از اسلام سیاسی باید یک اصل بنیادین را همواره مدنظر قرار دهیم؛ اینکه محمود احمدی ‌ نژاد برخلاف کسانی که بعدها- مثلا در انتخابات یازدهمین دوره در خردادماه ۹۲- تلاش کردند تا با تکیه بر چنین روایتی در رقابت ‌ حاضر شوند، مستمرا اصلی فراایدئولوژیکی در ذهن داشت و آن چیزی نبود جز اینکه در تحلیل نهایی، انگیزه رفتار و گفتار سیاسی وی را رقم می ‌ زد؛ انطباق آموزه ‌ های ایدئولوژیکی با کسب و حفظ قدرت بود، نه بالعکس. این دقیقا ‌‌ همان چیزی است که محمود احمدی ‌ نژاد را به سیاستمداری منحصربه ‌ فرد در تاریخ سه دهه جمهوری اسلامی ایران تبدیل می ‌ کند.

او که با زبان کوچه و بازار سخن می ‌ گفت و با ادبیات توده ‌ های مذهبی به خوبی آشنایی داشت، بیانی را در هیاتی به کار گرفت که توانست نظر مثبت جریان ‌ های رادیکال در درون نیروهای سیاسی را به سوی خود جلب کند. از این روست که می ‌ بینیم به جای اینکه احمدی ‌ نژاد بکوشد خود را به گفتمان رادیکال موجود بچسباند، این گفتمان رادیکال موجود بود که گویی نماینده ‌ ای تام و تمام در صحنه رقابت ‌ های انتخاباتی دوره نهم پیدا کرده است. اما شاید آنچه مهم ‌ ترین وجه از این عنصر رادیکال در گفتمان احمدی ‌ نژاد محسوب می ‌ شود، موضع ‌ گیری ‌ های تند و تیز و در برخی مواقع نسنجیده او در مورد مناسبات بین ‌ المللی بود؛ موضع ‌ گیری ‌ هایی که وی را از ‌‌ همان آغاز به متحد اصلی جریانی در عرصه سیاسی کشور تبدیل کرد که بعد ‌ ها خود را «سوم ‌ تیری» نامیدند و جبهه موسوم به پایداری را تشکیل دادند.

شاید گره ‌ خوردن نام محمود احمدی ‌ نژاد با آیت ‌ الله مصباح یزدی بتواند اشاره ‌ ای روشن به نحوه کارکرد این عنصر گفتمانی، یعنی روایت رادیکال از اسلام سیاسی باشد. آیت ‌ الله مصباح یزدی که با دولت پیشین زاویه ‌ های تندی داشت، حالا به عنوان یاور در کنار دولت جدید ایستاده بود. ابتدا هواداران احمدی ‌ نژاد و فعالان ستادی ‌ اش «پروین احمدی ‌ نژاد» (خواهر رئیس ‌ جمهوری) «عشرت شایق» و «فاطمه آلیا» بلافاصله بعد از اعلام آرا برای دیدار مصباح به قم رفتند. آیت الله مصباح در این دیدار گفت: «احمدی ‌ نژاد ذخیره خداوند برای امروز ماست. او تنها کاندیدایی بود که طرح دولت اسلامی را مطرح کرد.» بعد از گذشت یک هفته از انتخابات نهم، خود محمود احمدی ‌ نژاد به دیدار مصباح یزدی رفت تا سخنان او را رودررو بشنود.

مصباح در اولین ‌ دیدار خود با احمدی ‌ نژاد پس ‌ از انتخابات گفت: «خدای ‌ متعال ‌ را شاکریم ‌ که ‌ زمینه ‌ انتخاب ‌ چنین ‌ شخصیتی ‌ را برای ‌ این ‌ دوره ‌ خاص ‌ از انقلاب ‌ فراهم ‌ کرد و آیندگان ‌ به ‌ این ‌ نتیجه ‌ خواهند رسید که ‌ انتخاب، مشحون ‌ به ‌ کرامات ‌ و معجزات ‌ بود و از این ‌ رو توفیق ‌ شکر این ‌ نعمت ‌ را از خداوند خواستاریم». خطای تحلیلی جریان حامی احمدی ‌ نژاد این بود که اصل فراایدئولوژیکی احمدی ‌ نژاد را در نظر نگرفته بودند و این البته خطای اغلب جریان ‌ های سیاسی در سال ‌ های آغازین دولت وی بود. عنصر روایت رادیکال از اسلام سیاسی در گفتمان احمدی ‌ نژاد تا روزهای آخر زمامداری او کاملا متحول شد. این عنصر تنها تا حدی در بُعد سیاست خارجی پررنگ ‌ باقی ماند، اما از حیث سیاست داخلی و موضع ‌ گیری ‌ های فرهنگی، که واجد کمال اهمیت برای جریان رادیکال نزدیک به آیت ‌ الله مصباح بود، احمدی ‌ نژاد در برخی مواقع در قامت یک لیبرال دموکرات ظاهر شد؛ تغییری که تنها با توجه به آن اصل فراایدئولوژیکی قابل ‌ فهم است.

سیاست آخرالزمانی

یکی دیگر از مهم ‌ ترین مولفه ‌ های گفتمان احمدی ‌ نژاد که تا آخرین روزهای تصدی پست ریاست جمهوری به قوت تمام در ادبیات وی باقی ماند، تلقی خاص ‌ اش نسبت به باور اساسی تشیع به مقوله ظهور است. تاکید مداوم بر نزدیک ‌ بودن ظهور حضرت مهدی (عج) و اشاره به اینکه ما باید خود را برای این واقعه عظیم آماده کنیم، در ابتدای فعالیت دولت نهم با منویات برخی جریان ‌ های رادیکال حامی او سازگاری داشت. از ‌‌ همان آغاز، بسیاری از صاحبنظران مسائل دینی و اعتقادی نسبت به شاذ بودن جنس باور احمدی ‌ نژاد و اطرافیانش به اصل ظهور هشدار دادند. اما جریان رادیکال نزدیک به وی به شکل تلویحی و تصریحی بر تکیه دولت او بر الطاف حضرت ولی ‌ عصر (عج) تاکید می ‌ کردند و همین امر باعث شد که محمود احمدی ‌ نژاد و اطرافیانش، جسارت بیشتری در علنی ‌ کردن منویات خود در این باب پیدا کنند.یکی از نزدیکان محمود احمدی ‌ نژاد زمانی در دوره اول ریاست جمهوری او گفته بود که «ظهور نیز مانند غیبت دو مرحله دارد؛ ظهور صغری و ظهور کبری. ظهور صغری با روی کار آمدن دولت احمدی ‌ نژاد اتفاق افتاده است و اکنون باید منتظر ظهور کبری باشیم». رسانه ‌ ها و سایت ‌ های حامی این تلقی با صراحتی آشکار اعلام می ‌ کردند که «احمدی ‌ نژاد ‌‌ همان سردار بزرگ امام زمان (عج) و سید خراسانی است».بررسی این عنصر گفتمانی محوری نشان می ‌ دهد که محمود احمدی ‌ نژاد با تلفیق دو جریان ناسازگار از حیث مضامین فکری و توصیه ‌ های عملی، توانست چارچوبی گفتمانی را تدوین کند که در نوع خود منحصر به فرد محسوب می ‌ شد. او برخی از مهم ‌ ترین آموزه ‌ های منسوب به انجمن حجتیه را -که در راس آنها می ‌ توان به باور نزدیک ‌ بودن ظهور اشاره کرد- با بعضی از مهم ‌ ترین عناصر گفتمان اسلام سیاسی، به نحوی در هم ‌ آمیخت که اقبال توده ‌ ها را موجب شد. محمود احمدی ‌ نژاد به واسطه جایگاهش در مقام ریاست جمهور نظامی برآمده از انقلابی مردمی و نیز به عنوان کسی که می ‌ خواست تبدیل به قهرمان مردم کوچه و بازار شود، می ‌ بایست باورهای آخرالزمانی خود در عرصه سیاست را با برخی از مولفه ‌ های اسلام سیاسی تلفیق می ‌ کرد. از قضا در اغلب موارد وقتی پای چنین ترکیب و آمیزشی به میان می ‌ آید، این رادیکال ‌ ترین عناصر دو گفتمان علی ‌ الظاهر ناسازگارند که یکدیگر را جذب می ‌ کنند. اسلام سیاسی و انجمن حجتیه به واسطه اختلاف در آن باور بنیادین، یعنی نزدیک ‌ بودن یا نامعلوم ‌ بودن زمان ظهور، از حیث رویکرد سیاسی در عمل نیز با یکدیگر اختلافات بنیادین داشتند. انجمن حجتیه حتی نسبت به حرکت انقلابی مردم در سال ۵۷ نیز با دیده تردید می ‌ نگریست. اما محمود احمدی ‌ نژاد این دو گفتمان را به شیوه ‌ ای سیاسی و با مددگرفتن از آن اصل فراایدئولوژیکی، با یکدیگر تلفیق کرد. او در مقام ریاست جمهور مستقر نظام اسلامی، یعنی در مقام حاکم سیاسی، باورهای آخرالزمانی خود را که با تعالیم انجمن حجتیه همپوشانی ‌ های معناداری داشت، ترویج می ‌ کرد. او در مقام کسی که «توده ‌ های محروم» انتخابش کرده ‌ اند تا عدالت را برقرار سازد، از عناصر رادیکال و انقلابی اسلام سیاسی سود می ‌ جست. آنچه این دو حلقه را به یکدیگر متصل می ‌ ساخت، معرفی احمدی ‌ نژاد به عنوان ابزار یا واسطه فراهم ‌ کردن ظهور حضرت (عج) بود. به تعبیری دیگر او با باور به نزدیک ‌ بودن ظهور، آمده بود تا به شکلی رادیکال و انقلابی زمینه را برای آن فراهم آورد. اما نکته ‌ ای که گروه ‌ های حامی وی و نیز برخی از روحانیون اصولگرا از آن غفلت کردند، این بود که باور مزبور که نهایتا خاستگاهی حجتیه ‌ ای داشت، دست آخر وی را به سمت و سوی تعارض با نهاد روحانیت سوق می ‌ دهد؛ اتفاقی که در دو سال آخر دوره دهم ریاست جمهوری، به رای ‌ العین مشاهده شد.

علایق توزیعی

یکی دیگر از عناصر مهم گفتمان محمود احمدی ‌ نژاد، توده ‌ گرایی او و به تبع آن علایق توزیعی او به سبک و سیاقی شبه ‌ سوسیالیستی بود. این عنصر مهم گفتمانی با مولفه آخرالزمانی ‌ بودن و نیز دریافت رادیکال از اسلام سیاسی، مثلثی نیرومند را تشکیل دادند که نهایتا به ترغیب و هواداری توده ‌ های عمدتا کمتر برخوردار منتهی شد. نکته کلیدی در فهم جریانی که با گفتمان احمدی ‌ نژاد شکل جدیدی به خود گرفت، تامل در ماهیت نظام سیاسی برآمده از انقلابی مردمی و مبتنی بر حرکت توده ‌ هاست. این به لحاظ کلی یک امر پذیرفته ‌ شده است که نظام ‌ های انقلابی به واسطه ماهیت خود که سرشتی توده ‌ ای دارند، حتی پس از عبور از مراحل اولیه و تبدیل ‌ شدن به یک نظام متشکل و واجد ساختارهای تثبیت ‌ شده، این قابلیت را دارند که به دنبال برآمدن کاراکترهایی از جنس احمدی ‌ نژاد، بار دیگر حال و هوایی انقلابی را بر کشور حاکم سازند. درواقع عنصر توده ‌ گرایی در گفتمان احمدی ‌ نژاد، در مقام کسی که توانست کرسی ریاست ‌ جمهوری را تصاحب کند، تا حدی به ماهیت انقلابی نظام جمهوری اسلامی ایران مربوط می ‌ شود که به مثابه مهم ‌ ترین «سنت» سیاسی در نظامی انقلابی، می ‌ تواند مورد استناد کسانی قرار گیرد که علایق معطوف به بازتوزیع ثروت در جامعه دارند.

از سوی دیگر باید به این نکته محوری نیز توجه کرد که انقلاب اسلامی ایران در عین آنکه از رویکرد معطوف به برقراری عدالت اجتماعی برخوردار بود، اما آن را نهایتا در چارچوبی دینی عرضه می ‌ کرد زیرا رهبران انقلاب اسلامی و در راس آنها حضرت امام خمینی (ره) مرجع و رهبر مذهبی مردم نیز بودند. اگر بپذیریم که خاستگاه مشروعیت حکومت در جمهوری اسلامی ایران، سرشتی الهی-مردمی دارد، آنگاه می ‌ توان گفت که فارغ از هر گونه ارزش ‌ داوری متاثر از دموکراسی ‌ زدگی از نوع غربی آن، ماهیت الهی مشروعیت در جمهوری اسلامی از آغاز سدی بالقوه در برابر توده ‌ گرایی لجام ‌ گسیخته بوده است. به عبارت دیگر اگرچه توده ‌ های مردم به واسطه حضور میلیونی در خیابان ‌ ها و برانداختن رژیم پهلوی، صاحب «حق» تعیین سرنوشت در دوره پس از انقلاب محسوب می ‌ شوند، اما اصل مشروعیت الهی حکومت که به نوعی ناظر بر انطباق روند کلان امور با چارچوب دینی و مذهبی است، نوعی فیلترینگ سیاسی را پدید می ‌ آورد که سرشتی در اساس نخبه ‌ گرایانه دارد و اگر به شکلی کارآمد مورد استفاده قرار بگیرد، می ‌ تواند نماینده عقلانیت در دستگاه سیاسی کشور محسوب شود. اما محمود احمدی ‌ نژاد نشان داد که عنصر توده ‌ گرایی در گفتمان وی، از عنصر نخبه ‌ گرایانه در متن گفتمان انقلاب اسلامی فاصله بسیاری دارد.

درواقع پوپولیسم گفتمان احمدی ‌ نژادی، حاصل رادیکالیزه ‌ کردن عنصر مردم ‌ گرایی و گرایش به خواست توده ‌ ها در گفتمان انقلاب اسلامی بود. از سوی دیگر تمایل او به بازتوزیع ثروت در جامعه و شعار عدالت اجتماعی که به نوعی به ملک طلق احمدی ‌ نژاد طی ۸ سال گذشته تبدیل شده بود، مجبور بود به خدمت توده ‌ گرایی او بیاید و از همین رو نمی ‌ توانست خصلتی رادیکال پیدا نکند. به همین دلیل می ‌ بینیم که تلقی احمدی ‌ نژاد از عدالت اجتماعی، در عین آنکه می ‌ کوشید آن را با دریافت نه چندان متعارف خود از مقوله مهدویت پیوند بزند، از سوی بسیاری از علما به نوعی سیاست شبه ‌ سوسیالیستی تعبیر می ‌ شد که ضرورتا نمی ‌ توانست با معیارهای اسلامی سازگار باشد.روایت گفتمان احمدی ‌ نژاد از اسلام سیاسی با همه حشو و زوائدش در ‌‌ نهایت مورد تاکید و تایید بخش ‌ های رادیکال و تندرویی که درونمایه ‌ های تجددستیزانه نیز داشتند قرار گرفت. روایت رادیکال مزبور با ارائه تعبیری شاذ از مقوله مهدویت پیوند خورد و گفتمان احمدی ‌ نژاد را یک مرحله دیگر از گفتمان رسمی و تثبیت ‌ شده انقلاب اسلامی دور کرد. در ادامه آشکار شد که علایق عدالت ‌ محورانه و توزیعی احمدی ‌ نژاد، بیشتر از آنکه با معیارهای موردنظر مراجع دینی و مذهبی سازگار باشد، به نمونه ‌ های شبه ‌ سوسیالیستی نزدیک است.

ایران ‌ گرایی

علاوه بر مثلث عناصر گفتمانی که به آنها اشاره کردیم، مولفه دیگری نیز در گفتمان احمدی ‌ نژاد از ‌‌ همان آغاز به چشم می ‌ خورد که نمی ‌ شد آن را به شکلی تام و تمام در ذیل یکی از عناصر سه ‌ گانه فوق قرار داد. این مولفه ایران ‌ گرایی از نوع خاصی بود که نقشی شناور در گفتمان وی بازی می ‌ کرد. البته به مرور زمان و با پررنگ ‌ شدن این عنصر در گفتمان احمدی ‌ نژاد، برخی از زوایای آن بیشتر آشکار شد. نسبت وثیق ایران ‌ گرایی احمدی ‌ نژاد با درک و دریافت شاذ او از مقوله مهدویت، غیرقابل ‌ انکار بود. این نکته به ویژه زمانی روشن ‌ تر می ‌ شود که بر تاثیر دوسویه احمدی ‌ نژاد و مشایی بر یکدیگر تمرکز بیشتری کنیم.

به طور کلی نمی ‌ توان تردید کرد که به هر حال محمود احمدی ‌ نژاد دارای درکی از اسلام و ایران و تشیع و مهدویت است که با درک و دریافت معمول و متداول در میان اصحاب فکر انقلاب، تفاوت ‌ های جدی و اساسی دارد. از مهم ‌ ترین این تفاوت ‌ ها که از یکسو به خصلت و کاراکتر وی و از سوی دیگر به عنصر پوپولیستی در رویکرد سیاسی او مرتبط می ‌ شود، عوامانه ‌ کردن این مقولات به نحوی است که تفسیر و توضیحشان از دایره صلاحیت عده ‌ ای خاص بیرون بیاید. بخش عمده ‌ ای از اعتراضات که به ویژه در دوره دوم ریاست جمهوری وی نسبت به تلقی او از اسلام و ایران و مهدویت صورت گرفت، بیشتر از آنکه مبنایی سیاسی- یعنی ناظر بر تبعات منفی این اظهارات در عرصه سیاسی- داشته باشد، خصلتی اعتقادی و نهایتا صنفی داشت؛ بدین معنی که تفسیر و تعبیر این مقولات و بحث بر سر آنها در دایره صلاحیت احمدی ‌ نژاد و اطرافیانش نیست. اظهارنظرهایی مثل اینکه «اگر ایرانیان نبودند، امروز بی ‌ تردید اسلام در میان خروار ‌ ها توهم ناشی از ناسیونالیسم عربی مدفون بود»، انقطاع کامل تلقی مندرج در گفتمان احمدی ‌ نژاد را از گفتمان تثبیت ‌ شده و رسمی آشکار می ‌ کرد؛ انقطاعی که اگرچه هواداران دوآتشه دولت وی در چهار سال اول خواستند آن را چرخشی ناگهانی جلوه دهند، اما از ‌‌ همان آغاز در گفتمان وی جا خوش کرده بود و حتی با تامل در دریافت ‌ های غیرمتعارف وی از مهدویت، سیاست آخرالزمانی و نوع خاص توده ‌ گرایی وی قابل ‌ ردیابی بود. برجسته ‌ شدن این عنصر در گفتمان وی، از یکسو باعث شد تا حامیان سابق او در عرصه حاکمیتی بیش از پیش از وی فاصله بگیرند و از سوی دیگر فقدان ظرفیت لازم برای تبدیل ‌ شدن به نماینده طبقه متوسط، دست ‌ کم بخش غیرفرهنگی آن که علایق ناسیونالیستی بیشتری دارند، او را در فضای تعلیق قرار داد. به عبارت دیگر تعلیق عنصر ایران ‌ گرایی در گفتمان محمود احمدی ‌ نژاد و شناورماندنش در میان مولفه ‌ هایی که چفت و بست محکم ‌ تری با یکدیگر داشتند، نشانه ‌ ای است برای احمدی ‌ نژاد تنهایی که به خاطر سرمایه ‌ گذاری هنگفتش بر این مولفه، در فضای سیاسی ایران شناور ماند.

سلوک رفتاری و گفتاری؛ تمرد از گفتار و رفتار رسمی

احمدی ‌ نژاد در برنامه ‌ های انتخاباتی سال ۸۴، در قامت یک توده ‌ گرا که زبان مردم کوچه و بازار را به خوبی می ‌ دانست، وارد عرصه شد. برخلاف تحلیل ‌ های شبه ‌ عالمانه و شبه ‌ جامعه ‌ شناختی در آن دوره که عمدتا از جانب جریان شکست ‌ خورده در انتخابات آن سال ارائه می ‌ شد، پیروزی محمود احمدی ‌ نژاد را بیشتر از آنکه بتوان خیزش طبقات فرودست به طور مشخص دانست، باید اقبال بخش عمده ‌ ای از توده مردم در سطوح مختلف اقتصادی تعبیر کرد که تا حد زیادی متاثر از گفتمانی بود که به زبانی آشنا و عامیانه بیان می ‌ شد. پیروزی محمود احمدی ‌ نژاد البته واجد سویه ‌ های سلبی فراوانی مثل تاختن به سیاستمداران کهنه ‌ کار سه دهه گذشته نیز بود. با این حال نباید با برجسته ‌ کردن این سویه از پیروزی وی، از جنبه ‌ های مهم و محوری ایجابی آن غفلت کرد.

احمدی ‌ نژاد تلاش کرد با استفاده از زبانی عامیانه که گه ‌ گاه رنگ و بوی خارج از نزاکت نیز به خود می ‌ گرفت، در قامت قهرمان متمردی ظاهر شود که قرار است به دور از سانتی ‌ مانتالیسم رایج در میان سیاستمداران دوره تثبیت، در یک حرکت انقلابی، عدالت را برقرار سازد. اهمیت این سلوک رفتاری و گفتاری در این بود که با غیریت ‌ سازی نیرومندش در قبال نیروهای کهنه ‌ کار ‌ تر سیاسی، حتی برای کسانی که خود را از حیث اقتصادی مخاطب شعارهای توده ‌ ای وی نمی ‌ دانستند، جذابیت پیدا کرد.

زبان بدن

سلوک رفتاری محمود احمدی ‌ نژاد، یک ویژگی دیگر نیز داشت؛ «زبان بدن» . از خصوصیات وی این بود که بسیاری از شگردهای زبان بدن را که به ویژه در مواجهه با دشمنان و رقبای سیاسی ‌ اش به اوج می ‌ رسید، به نحوی شهودی به انجام می ‌ رساند. احمدی ‌ نژاد به دنبال انگیزه مثال ‌ زدنی ‌ اش در کسب و حفظ قدرت، برخی از شگردهای زبان بدن را به نحوی متناسب با گفتمان خود و به ویژه در راستای ادبیات توده ‌ گرایانه ‌ اش فراگرفته بود. اوج اثرگذاری زبان بدن در سلوک رفتاری محمود احمدی ‌ نژاد را باید در مناظره ‌ های انتخاباتی سال ۱۳۸۸ جست ‌ وجو کرد؛ جایی که با استفاده از همین شگرد همه رقبای خود به ویژه رقیب اصلی ‌ اش را به شکلی جدی تحت ‌ تاثیر قرار داد و مخاطبان میلیونی این برنامه ‌ ها را قانع کرد که پیروز اصلی در مناظره ‌ های انتخاباتی چه کسی بود. برتری احمدی ‌ نژاد از این حیث و اقبال عمومی به چنین رفتاری را دست ‌ کم تا قبل از تشدید معضلات اقتصادی طی دو سال آخر، نه می ‌ توان ستود و نه می ‌ توان تقبیح کرد؛ بلکه تنها یک نکته آموزنده در بر دارد؛ اینکه تن ‌ دادن به علایق توده ‌ ای، نتایجی مشابه به بار می ‌ آورد و مدیریت این علایق در چارچوبی که نتیجه انقلابی بزرگ و مردمی است، کار آسانی به نظر نمی ‌ رسد.

امر سیاسی

به نظر می ‌ رسد آنچه نهایتا می ‌ تواند احمدی ‌ نژاد و گفتمان او را به شکلی با یکدیگر پیوند بزند که یکی بدون دیگری معنایش را از دست بدهد، علاوه بر کاراکتر و زبان بدن او، درکش از منطق امر سیاسی است. احمدی ‌ نژاد از معدود سیاستمداران معاصر در ایران است که منطق امر سیاسی را البته باز هم به شکلی شهودی دریافته بود. این به معنای این نیست که نمی ‌ توان وی را سیاستمداری شکست ‌ خورده تلقی کرد، بلکه بدین معناست که عملکرد وی در حیطه سنجش رفتار سیاسی از حیث درک رابطه نیرو ‌ ها، دست ‌ کم از منظری ماکیاولیستی قابل ‌ توجیه است. به تعبیر دیگر اگرچه وی در اتخاذ تاکتیک ‌ های سیاسی، گه ‌ گاه دچار خبط و خطاهای هولناک شد که نهایتا به شکستش انجامید، اما از حیث استراتژی کسب و حفظ قدرت که مستلزم غلبه بر موانع-اعم از موانع مادی و انسانی- بود، می ‌ توان او را سیاستمداری اثرگذار در تاریخ سیاسی معاصر قلمداد کرد.کارل اشمیت، فیلسوف برجسته سیاسی معتقد است که دوگانه دوست-دشمن، معرف امر سیاسی به معنای دقیق کلمه است. احمدی ‌ نژاد در بسیاری از موارد نشان داد که به این دوگانه به عنوان وجه معرف سیاست خود پایبند است. از این رو بود که وقتی دوست و دشمن سیاسی ‌ اش را شناسایی می ‌ کرد، دیگر ملاحظات ناظر بر امر اقتصادی، اخلاقی و زیبایی ‌ شناختی را در مواجهه با آنها لحاظ نمی ‌‌ کرد. ارتباط نزدیک او با هوگو چاوز علی ‌ رغم اختلافات بنیادین از حیث عقیدتی و ایدئولوژیک، نمونه ‌ ای از این رویکرد بود. در عرصه داخلی هم در دو سال پایانی نشان داد که اگر تنها اشخاص در عرصه سیاست نقش بازی می ‌ کردند و خاستگاه و بستر و تاریخ نقشی نداشت، می ‌ توانست به عنوان لیدر جریان اصلاحات نیز قد علم کند. به نظر می ‌ رسد می ‌ توان این خصیصه او را به واسطه آنکه نه به شکلی نظری، بلکه عملا با کاراکترش در هم تنیده شده بود، بخشی از سلوک رفتاری و گفتاری وی محسوب کرد.

چرخش و سقوط : معضل دیرینه نهاد - کارگزار

گفتمان احمدی ‌ نژاد حلقه پیوند میان شخصیت خاص وی از یکسو و نهاد قدرت از سوی دیگر بود. گروه ‌ های سیاسی درون ‌ حاکمیتی حامی احمدی ‌ نژاد به ویژه در ۴ سال نخست، در مقام متغیر نهادی در تحلیل رفتار دولت، از بالا با گفتمان وی مرتبط شده بود و بدنه اجتماعی حامی آن که عمدتا طبقات مذهبی حامی نظام بودند، از پایین این گفتمان را تقویت و در عین حال حمایت می ‌ کرد. شخص محمود احمدی ‌ نژاد با کاراکتر سیاسی، رفتاری و گفتاری خاصی که داشت، در مقام «کارگزار» توانست تا مدتی که چرخش در گفتمانش رخ نداده بود، در ارتباطی ارگانیک با «نهاد» قدرت، مولفه ‌ های اساسی گفتمان خود، به ویژه مقوله عدالت و سیاست آخرالزمانی را به عناصر مسلط در فضای سیاسی کشور تبدیل کند. اما با چرخش گفتمانی به ویژه طی دوره دوم ریاست جمهوری و محوریت ‌ بخشیدن به مولفه ایران ‌ گرایی، ارتباط مزبور از هم گسست و چالش نهاد-کارگزار، ابعاد جدیدی پیدا کرد. فاصله ‌ گرفتن بدنه حامی از تعبیر نوینی که احمدی ‌ نژاد از گفتمانش ارائه می ‌ داد، او را به سمت و سوی تقابل با پایگاه سیاسی و اجتماعی حامی ‌ اش راند.

در اغلب موارد با فاصله ‌ گرفتن «نهاد» واقعی قدرت از رئیس ‌ جمهور و اطرافیانش، نوعی رقابت چالش ‌ برانگیز رخ می ‌ نماید که از پیش احتمال پیروزی «نهاد» در آن قابل ‌ تشخیص است. تلاش توام با شکست جریان ‌ هایی که می ‌ کوشیدند تا گفتمان احمدی ‌ نژاد بدون احمدی ‌ نژاد را نمایندگی کنند، نشان داد که شکست آنها و شکست محمود احمدی ‌ نژاد در عرصه سیاسی کشور، از منطقی واحد تبعیت می ‌ کرد. گفتمان محمود احمدی ‌ نژاد تنها زمانی توانست تسلط پیدا کند که در ارتباطی ارگانیک با کاراکتر خاص او و نیز بدنه حامی حاکمیتی قرار داشت. با چرخش گفتمانی و گسسته ‌ شدن این ارتباط، شکست هر دو جریان رقم خورد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها