پادگان مهاباد چگونه یک هفته پس از پیروزی انقلاب سقوط کرد

کد خبر: 634285

رژیم پهلوی 22 بهمن 57 با پیوستن ارتش به مردم سقوط کرد و انقلاب شکوهمند اسلامی که حاصل رهبری خردمندانه حضرت امام خمینی(ره) و فداکاری ملت بود به پیروزی رسید و معادلات سیاسی جهان را یکباره بر هم ریخت.

روزنامه ایران: رژیم پهلوی 22 بهمن 57 با پیوستن ارتش به مردم سقوط کرد و انقلاب شکوهمند اسلامی که حاصل رهبری خردمندانه حضرت امام خمینی(ره) و فداکاری ملت بود به پیروزی رسید و معادلات سیاسی جهان را یکباره بر هم ریخت. حضرت امام(ره) توانسته بود انقلاب اسلامی را با فرهنگ‌سازی و بدون خونریزی به پیش ببرد و ارتش توانمند شاه را سالم و دست‌نخورده در دفاع از اهداف نظام نوپای اسلامی به کار گیرد. این برخورد حکیمانه با ارتش محققاً نقش رهبری ایشان را در صدر تاریخ نهضت‌های جهانی ثبت خواهد کرد. محاصره پادگان مهاباد به‌عنوان غم‌انگیزترین حادثه در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اتفاق افتاد و یک هفته بعد به سقوط آن منجر شد. علل و انگیزه و پیامدهای این رویداد تلخ را با هم مرور می‌کنیم:

روز 22 بهمن سرلشکر ولی قرنی به فرمان حضرت امام خمینی(ره) به ریاست ستاد ارتش منصوب شد و در ستاد بزرگ ارتشتاران و در محلی که تا دیروز دفتر کار ارتشبد قره‌باغی بود مستقر شد. روز 23بهمن به دفتر ایشان خبر رسید که لشکرسنندج در محاصره است. سرگرد مهدی کتیبه از هسته‌های مقاومت و رئیس بعدی اداره دوم که مدتی قبل به سنندج انتقال یافته‌بود، توسط «کمیته انقلاب ارتش» به ایشان معرفی شد و حکم فرماندهی خود را به دلیل قطع خطوط ارتباطی از طریق رادیو دریافت و با قدرت از حریم پادگان دفاع کرد.
گروهک‌ها که نیروهای مسلح را منحل‌شده می‌پنداشتند درصدد تصرف پادگان‌ها و ایجاد ارتش خلقی بودند که با شنیدن این خبر یکه خوردند و دیدند ارتش بر جای خود ایستاده است. اما این بار به سراغ پادگان مهاباد رفتند. در یکم اسفند ماه 57 بعد از چند روز محاصره با ترور فرمانده تیپ، آنجا به اشغال تجزیه‌طلبان درآمد. تا آن زمان سرتیپ احسان پزشکپور با قدرت در برابر آشوبگران مقاومت کرده بود. پیش از آن سلاح و مهمات شهربانی و ژاندارمری به دست گروهک‌ها افتاده و در این ماجرا به کار آمده بود. با کمال تأسف پادگان مهاباد که ده‌ها روز می‌توانست در برابر دو لشکر قدرتمند دشمن مقاومت کند، با خیانت ستون پنجم داخلی متشکل از معدودی نظامی بومی که از سفره ملت تغذیه کرده بودند و با گروهک‌های سیاسی شهر ارتباط داشتند، سقوط کرد.

سلاح و تجهیزات دو گردان پیاده مستقر در پادگان به علاوه یک گردان توپخانه با 18 قبضه توپ 105م م و 16 دستگاه تانک ام47، یک گروهان سوار زرهی، 6-5هزار تفنگ ژ3، تعداد زیادی تیربار، انواع و اقسام خمپاره‌های سبک و سنگین به همراه ده‌ها قبضه تفنگ 106، خودروهای نظامی، انبارهای پوشاک و خواروبار، زاغه‌های مهمات و خانه‌های سازمانی به دست ضد انقلاب افتاد. گروهک‌ها با سلاح و مهمات و خودروهای غنیمتی راهی سردشت، سنندج، سقز، مریوان، پاوه، نوسود و دیواندره شدند و زمینه سقوط دیگر پادگان‌های مناطق کردستان را فراهم کردند. در غارت سلاح و مهمات پادگان مهاباد بیشترین سهم نصیب گروهک دموکرات به رهبری عبدالرحمن قاسملو، کومله به رهبری شیخ عزالدین حسینی «امام جمعه مهاباد» می‌شود و البته توده‌ای‌ها و خلقی‌ها هم بی‌نصیب نمی‌مانند. یکی از سربازان شاهد ماجراهای آن روز می‌گوید بعد از غارت پادگان اسلحه خانه گروهان2 گردان 115پیاده تیپ مهاباد به دلیل داشتن فرمانده کرد انقلابی به نام ستوان یکم مظفر تا مدت‌ها دست نخورده بود و ما سربازان کماکان از آن حراست می‌کردیم. تا اینکه یک افسر بومی مؤثر در سقوط پادگان به اتفاق تعدادی افراد مسلح که چهره‌های خود را پوشانده بودند آمدند و سربازان و محافظین را زندانی کردند و سلاح‌های سبک و سنگین یگان را با خود بردند. ستوان یکم مظفر باید از دست مردم خوبمان نشان امانتداری، جوانمردی و وفاداری دریافت کند. کاش بشود او را پیدا کرد.

اینجانب از شهریور60 به مدت 18ماه فرماندهی تیپ مهاباد را به عهده داشتم و با کمک و همدلی مردم و فداکاری همرزمان ارتش و سپاه توفیق یافتم شهر را بدون حادثه از چنگ گروهک‌ها آزاد کنم. سقوط پادگان مهاباد در حافظه مردم وطن دوست و نظامیان غیرتمند تا به امروز به‌عنوان حادثه‌ای تلخ و زخمی کهنه و آزاردهنده مطرح بوده و آنچنان که باید و شاید مورد ریشه‌یابی قرار نگرفته است. اینجانب که در آن زمان با درجه سرگردی رابط بین دفتر سرلشگر قرنی و کمیته انقلاب ارتش بودم، علل سقوط پادگان را در حد دیده‌ها و شنیده‌های خود که در بردارنده تجربیات خوبی برای نسل حاضر است بیان خواهم کرد، باشد که پژوهشگران و باقیمانده شاهدان ماجرا نیز به میدان آیند و این معمای بزرگ و رنج‌آور را به طور کامل رمزگشایی کنند.
در آن روزها افرادی با وجود عنایت حضرت امام (ره)به نیروهای مسلح چندان رویکرد مثبتی به ارتش نداشتند و معتقد بودند ارتش را امریکایی‌ها برای حراست از منافع خود تجهیز و تقویت کرده‌اند و ما در نظام اسلامی با هیچ کس دشمنی و جنگ نخواهیم داشت! اما با سقوط مهاباد دریافتند که اگر ما با کسی جنگ نداریم دیگرانی هستند که با ما سر جنگ خواهند داشت و ناگزیر برای دفاع از انقلابمان به ارتشی قدرتمند نیاز داریم.
حال چرا فتنه‌ها از کردستان و بخصوص از مهاباد برخاست؟ این خطه کوهستانی برای جنگ چریکی بسیار مناسب و به دلیل گذرگاه‌های صعب‌العبور برای عملیات نظامی کلاسیک بسیار نامناسب و خطرناک است. علاوه بر آن یکی از نقاط مهم سیاسی بوده و از دیرباز «ام القرای کردستان» شناخته شده و در برنامه‌های ابرقدرت‌ها همواره از موقعیت بالایی برخوردار بوده است.
مقارن پیروزی انقلاب، رهبران گروهک‌ها که تحت‌نفوذ قدرت‌های سلطه‌گر تعلیمات کامل دیده بودند، به میدان آمدند و جمعی از افراد ناآگاه را برای خودگردانی همراه خود ساختند که نخستین اقدام عملی آن محاصره پادگان‌ها و غارت اسلحه و مهمات آن بود. در این زمان پادگان‌های ارتش به‌دلیل ضربات وارده از جانب دوست و دشمن هنوز قوام نگرفته بود و نیرویی برای اعمال قدرت وجود نداشت، با این همه سرلشکر قرنی با ژرف‌نگری به قضیه نگاه می‌کرد و معتقد بود با تجزیه‌طلبان باید محکم برخورد کرد؛ اما دولت موقت چنین راهکاری را نمی‌پسندید و بیشتر طرفدار مسالمت بود.
گروهک‌های سیاسی مهاباد، روز اول پیروزی انقلاب با بهانه‌های واهی وجار و جنجال علیه موجودیت ارتش، پادگان را به محاصره درآوردند و با آنکه تیری به طرف مردم شلیک نشده بود با مظلوم‌نمایی از دولت موقت درخواست دادرسی کردند. دولت بازرگان که در آن وقت با هزاران مشکل مواجه بود و می‌دانست مقصود آنان چیست، هیأتی را متشکل از آقایان دکتر اردلان، داریوش فروهر، مهندس صباغیان و مهندس سحابی برای مدیریت بحران و اینکه خواسته‌های مردم را تا تشکیل مجلس به تعویق اندازد، به مهاباد اعزام می‌کند. دکتر قاسملو در نخستین مذاکره با هیأت اعزامی به جای تشکر و خوشامدگویی با تهدید به آنان می‌گوید: ما هم‌اکنون در کردستان خودمختاری داریم، فقط از دولت می‌خواهیم آن را به رسمیت بشناسد وگرنه منطقه آتش می‌گیرد.
وقتی به سرتیپ احسان پزشکپور فرمانده پادگان مهاباد فشار می‌آورند که پادگان را به شورای شهر تحویل بده و جان به سلامت ببر، می‌گوید: ارتش چنین اجازه‌ای به من نمی‌دهد و سرم هم برود به کشورم خیانت نمی‌کنم. پزشکپور از نیمه بهمن ماه و آغاز ناآرامی‌ها سربازان خود را برای حراست از هست و نیست پادگان در ارتفاعات و پشت بام‌ها مستقر کرده بود. مهاجمان بعد از سقوط شهربانی و ژاندارمری، در حمله‌ای به پادگان با دفاع جانانه سربازان او روبه‌رو می‌شوند و درمی‌یابند که از این راه به مقصود نمی‌رسند، بنابراین تصمیم به ترور او می‌گیرند.
روز واقعه یعنی یکم اسفند در حالی که سربازان مدافع پادگان در این چند روز محاصره زیر رگبار دشنام‌ها و جنگ روانی مهاجمین فرسوده شده بودند، ستون پنجم شایعه می‌کند بین پزشکپور و سران گروهک‌ها در شهر توافق حاصل شده و قرار است به اتفاق هیأت حسن نیت برای صلح و تجدید میثاق به پادگان بیایند. با این نیرنگ و زمینه‌سازی، سربازان سلاح خود را تحویل داده و برای استقبال از هیأت آماده می‌شوند. اما تعدادی افسران و درجه‌داران خیانتکار در یک لحظه مسلح می‌شوند و سرهنگ مرتضی سررشته جانشین فرمانده و دیگر نظامیان انقلابی را دستگیر می کند و به زندان می‌اندازد. با برخاستن صدای شلیک گلوله‌ شایعه می‌کنند فرمانده تیپ خودزنی کرده، در حالی که به وسیله سرباز عامل گروهک‌ها و امربر خود ترور شده بود. در این اثنا سران گروهک‌های ضد انقلاب و افراد مسلح به پادگان می­‌ریزند و پادگان را اشغال می‌کنند. هیأت حسن نیت وقتی با آن فاجعه روبه‌رو می‌شود با تعجب و آزردگی خاطر از حیله و تزویر سران گروهک‌های خیانتکار کرد مهاباد را به حالت قهر ترک می‌گویند و افراد نظامی و سربازان تیپ با چهره‌هایی خسته و اندوهگین راهی دیار خود می‌شوند و سلاح و تجهیزات و دارایی پادگان ظرف چند روز به یغما می‌رود.
سرلشکر ولی قرنی در رنج نامه غم انگیزی که بر جای می‌گذارد، از عملکرد دولت موقت بدون هماهنگی با ارتش شکایت می‌کند و می‌گوید جای شگفتی است که ترور فرمانده وطن دوست و مدبر تیپ و غارت پادگان در زمان حضور هیأت حسن نیت در مهاباد اتفاق افتاده است.

سرهنگ سلطان اسحاق جانشین لشکر «اهل پاوه و متعهد و انقلابی» به مهاجمان می­‌گوید: من از خود شما هستم، سرهنگ صفری در این لشکر سمتی ندارد. اگر پادگان را رها نکنید با گلوله سربازان اسلام روبه‌رو خواهید شد. در نتیجه ضد انقلاب متواری می‌شود و پادگان به کمک سرهنگ جوادی فرمانده تیپ یکم لشکر و نیروهای انقلامی و نظامیان کرد وفادار از خطر سقوط نجات می‌یابد. هنگامی که موج سقوط مهاباد، پادگان‌ها و ستاد لشکر ارومیه را در میان گرفته بود سرلشکر قرنی که اصرار بر اعزام فرمانده تازه نفس و توانمند دیگری برای لشکر ارومیه داشت، شبانه ظهیرنژاد را معرفی و وی رهسپار ارومیه می‌شود. 6 ماه بعد شهر مهاباد با تلاش سرتیپ فلاحی «فرمانده نیروی زمینی»، سرتیب یعقوب آذری «فرمانده عملیات غرب» و سرهنگ ظهیر‌نژاد «فرمانده لشکر» و پشتیبانی کامل نیروی هوایی و هوانیروز و با همکاری عناصری از سپاه پاسداران «جوان و تازه تأسیس انقلاب اسلامی» آزاد شد و پس از روبه‌روشدن با مقاومتی مختصر پادگان را در اختیار گرفتند. سردار جاوید الاثر احمد متوسلیان که در این پیروزی حضوری مؤثر داشته می‌گوید: برادران ارتشی ما هنگام ورود به شهر رشادت و قدرت عجیبی از خود نشان دادند. ضد انقلابیون تانک‌های ربوده شده پادگان را برای مقابله با ما به میدان آوردند اما با اندک برخوردی متواری شدند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها