سازمان مجاهدين انقلاب از اصليترين گروههايي بود كه در كنار نيروهاي سپاه و كميته به برخورد با گروه فرقان پرداخت و نقش عمدهاي را در بازجويي آنها بر عهده گرفت. محمد عطريانفر در آن زمان به واسطه عضويت خود در سازمان مجاهدين انقلاب و نزديكي با نيروهاي انقلابي مستقر در كميتهها و سپاه، ديدارها و گفتوگوهاي متعددي با اعضاي بازداشتشده گروه فرقان در بند 209 اوين داشته است و از همين رو به روايت مشاهدات و خاطرات خود از اعضاي اين گروه و عملكرد آنها ميپردازد. در ابتدا از او درباره پيشينه اكبر گودرزي، رهبر گروه فرقان پرسيديم و اينكه او از چه جايگاه و سابقه اجتماعياي برخوردار بود:
«اكبر گودرزي جواني طلبه بود كه برخي سرخوردگيهاي تاريخي داشت و به واسطه اين سرخوردگيها بود كه بعدها هدايت چنان اقداماتي را عهدهدار شد. گودرزي در سال 55 حدود بيست سال بيشتر نداشت و با اين حال به تفسير قرآن ميپرداخت و خودش را در مقام مفسر قرآن معرفي ميكرد و تفسيري انقلابي از قرآن ارائه ميكرد و آياتي از قرآن را انتخاب ميكرد كه به كار مبارزه بيايد. اما در آستانه انقلاب پديدهاي به
نام اكبر گودرزي آنچنان مطرح نبود و او يك دوره افول يك تا يك و نيم ساله داشت. تا اينكه ماجراي ترورها آغاز شد و ترور سرلشكر قرني از اولين ترورهاي سياسي پس از انقلاب بود كه به دست گروه فرقان انجام شد. اما ترور آقاي مطهري يك هشدار سنگين بود كه نبايد از كنار اين اتفاقات به راحتي گذشت.» از محمد عطريانفر درباره چگونگي مواجهه با گروه فرقان پرسيديم كه او گفت: «موضوع احاله شد به كميتههاي انقلاب اسلامي و كميتهها مسووليت پيگيري جريان ترورها را عهدهدار شدند. به علت غيبت نهادهاي اطلاعاتي، واحد اطلاعات كميتههاي انقلاب فعال شد و بنا به سنت نهادهاي اطلاعاتي، آنها به سمت پيدا كردن سرنخهاي لازم رفتند و افرادي دستگير شدند. با اين حال ترورها دوش به دوش بازداشتها و پيگيريها ادامه پيدا كرد. در زندان اوين بند جديدي را كه زمان شاه ساخته شده بود و الان معروف به 209 است اختصاص دادند به كساني كه دستگير ميشدند. بچههاي مجاهدين انقلاب با توجه به سوابق و آشناييشان با فضاي زندان و بازجويي در سالهاي قبل از انقلاب، توسط بخش اطلاعات كميته به كمك گرفته شدند.» محمد عطريانفر شيوه بازجويي و كسب اطلاعات از افراد بازداشتشده را نيز
چنين روايت ميكند: «قرار شد ابتدا كليه سرنخها شناسايي شود و بعد بازداشتها صورت بگيرد.» شما مسووليت مشخصي داشتيد؟ من به هر حال عضو مجاهدين انقلاب بودم و با برخي افرادي كه در اين ماجرا كار اجرايي داشتند، دوست بودم و بنابراين در جريان اخبار بودهام. رفت و آمدهاي من به بند 209 اوين هم به واسطه همين آشناييها بود. آنچنان كه گفتم اطلاعات لازم درباره 16 خانه تيمي گروه فرقان جمعآوري شد. و هنوز خبري از اكبر گودرزي كه رهبريت گروه را بر عهده داشت نبود؟ نه، نبود. اعترافات هم همه چيز را به صورت كامل روشن نكرده بود. بازجويي از دستگيرشدگان انجام ميشد و قرار شد بازجويي و شناساييها نهايي شود سپس برخوردها صورت بگيرد. و همين روند هم سپري شد. از طرف بچههاي مجاهدين انقلاب، بيشتر از همه چه كسي در جريان اين پرونده حضور و همكاري داشت؟ شهيد بروجردي يك فرد محوري بود در اين ماجرا و پس از ايشان شخصي به نام «جمال» بود كه مسووليت واحد اطلاعات كميته را بر عهده داشت. در همان عمليات شبانه، اكبر گودرزي هم بازداشت شد؟ بله، البته بچهها نميدانستند كه گودرزي در كجا مستقر است ولي اميدوار بودند كه گودرزي را هم در اين عمليات پيدا كنند.
تا اينكه در حمله به يكي از خانههاي تيمي در خيابان جمالزاده مشخص شد كه مقاومت در اين خانه وحشتناك زياد است و تيراندازي و برخورد صورت گرفته است. بچهها حدس زدند كه حتما اين خانه از اهميت خاصي برخوردار است و نيروهاي كمكي به آنجا رفتند. مهم هم بود كه در اين عمليات كسي كشته نشود و همين مطالبه، سرعت عمليات را كم ميكرد. بچهها مجبور شده بودند نارنجكي را داخل خانه بياندازند. اين اقدام هم نگرانكننده بود و هم راهگشا. با انفجار دو نارنجك در آن خانه تيمي خيابان جمالزاده، تيراندازي قطع شد و يك نفر از داخل فرياد زد كه «نزنيد، نزنيد، رهبر مجروح شد». اين پيام براي بچههاي عمليات بسيار راهگشا بود. بچهها به داخل خانه ريختند و نيروها را بازداشت كردند كه در ميان آنها شخصي وجود داشت كه مجروح شده بود و گويا همان اكبر گودرزي بود. در آن شب بنابراين عموم بچههاي فرقان بازداشت شدند؟ بله، حدود شصت تا هفتاد نفر بازداشت شدند و اين گروه به كنترل درآمد. تمام سلولهاي بند 209 اوين پر شد و بعد از آن شب، ترورها متوقف شد. محمد عطريانفر بدين ترتيب توضيح ميدهد كه بازجويي از اعضاي گروه فرقان آغاز شد: «معمولا در روند بازجويي، پديده
رودررويي يك شيوه و اصل است. در مقطعي كه بازجو تشخيص ميدهد، اين رودررويي به روند حفاظتي پرونده لطمه نميزند، براي روشن كردن برخي اختلافها و اطلاعات غلط، دو متهم را روبهرو ميكنند. جالب است كه برخي از اين بازداشتيها زير فشار بسيار زيادي كه تحمل يك ساعت آن غيرممكن است، تا حدود يك ماه مقاومت ميكردند و چيزي نميگفتند. آنها را با آقاي گودرزي روبهرو كردند. چرا كه آقاي گودرزي از همان ابتدا بدون هيچ فشاري، اطلاعات را در اختيار بچهها گذاشته بود. آقاي گودرزي به اين بچهها در يك جمله ميگفت كه حرفتان را بزنيد و با همين جمله، بچههاي فرقان تسليم ميشدند. آنها نميدانستند كه گودرزي هيچ سختي و فشاري را هم تحمل نكرده است.» *** ماجراي ترور مرتضي مطهري و يافتن عاملين قتل او نيز ماجرايي دامنهدار است كه محمد عطريانفر چنين به روايت آن ميپردازد: «در طول بازجوييها تعدادي از بچهها نسبت به عملكرد غلط خودشان به پايان خط رسيده بودند و با بچههاي بازجو همكاري ميكردند؛ به خصوص بعد از ماجراي بازداشت و تسليم شدن آقاي گودرزي. يكي از بچههايي كه با گروه بازجويي همكاري ميكرد و حتي اجازه پيدا كرده بود كه شبها به خانه برود،
فردي به نام «نيكنام» بود كه برادرش هم بازداشت شده بود. برادر او در آستانه آزادي بود و حتي مرحوم بهشتي هم تماس گرفته و با توجه به مذهبي بودن خانواده آنها، خواستار آزادي او شده بود. اما برادر اين فرد كه با بازجوها همكاري ميكرد تاكيد داشت كه برادرش آزاد نشود و ميگفت او سرنخهاي خوبي دارد، آزادش نكنيد. فشارهاي برادر، باعث شد كه او را آزاد نكنند. با توجه به اينكه قاتل آقاي مطهري معلوم نشده بود و شخصيت اين فرد هم با ابهاماتي همراه بود، بچهها حدس زدند كه چه بسا او قاتل مطهري باشد و اين را به او گفتند. گفتند كه تو قاتل آقاي مطهري هستي تا اينكه او نهايتا بريد و اعتراف كرد.» *** محمد عطريانفر ميگويد كه بچههاي فرقان بعد از بازجويي به محيط داخل زندان منتقل شدند و به صورت اعتقادي از مواضع افراطيشان دست كشيدند: «بازگشت و تغيير موضع آنها آنقدر قوي بود كه در ماجراي كودتاي نوژه وقتي مشخص شد كه يكي از اهداف كودتا، گرفتن زندان اوين است، از برخي از اين بچهها براي حفاظت از اوين استفاده شد.» محمد عطريانفر همچنين ميگويد كه پس از اين در فضايي در زندان اوين هر هفته يكي از مسوولان با اعضاي گروه فرقان جلسه بحث و گفت و شنود
داشت. چه كساني به اين جلسات ميآمدند؟ خود من شايد 5 يا 6 جلسه با اين بچهها داشتم. آقاي جلالالدين فارسي هم بعضي جلسات براي گفت و شنود با آنها به اوين ميرفت. *** به روايت محمد عطريانفر،قاتل شهيد مطهري به نقطهاي از انفعال رسيده بود كه تقاضاي قصاص داشت: «من شنيدم كه آن فرد ضجه ميزده و ميخواسته است كه زودتر به قصاص عملش برسد و معتقد بوده كه اين تنها راه پاك شدن اوست. حتي من شنيدهام كه همسر آقاي مطهري تحت تاثير اين فضاها، شبي كه ميخواستند قاتل آقاي مطهري را اعدام كنند گريه ميكرده و ميگفته است كه من به سهم خودم از حقم ميگذرم و رضايت ميدهم اما مطهري فقط متعلق به من نبوده است.» چند نفر اعدام شدند؟ از حدود صد و ده نفري كه بازداشت شده بودند بيست و پنج يا شش نفر بيشتر اعدام نشده بودند. جالب است كه بدانيد بسياري از آن افراد جذب سيستم شدند و در برخي پستها و مسووليتها مشغول به كار شدند. آيا فرقان متصل به خارج از كشور بود؟ برخيها چنين ادعايي را همان زمان مطرح كردند. در اسناد لانه جاسوسي سندي را آوردند كه اكبر گودرزي با بيگانگان در ارتباط بوده است ولي من چنين اعتقادي ندارم. گودرزي يك فرد خودخواه بود كه
ميخواست با رفتارهاي انقلابي كمبودهاي خودش را جبران كند و خودش را نشان بدهد. بعد هم اين بچهها، بسيار اعتقادي بودند. يادم هست كه من با قاتل آقاي مفتح صحبت ميكردم و از او پرسيدم كه شما چرا اين اقدام را با اين ريسك بالا انجام داديد و در دانشگاه با تعقيب و گريز ايشان را ترور كرديد. آن فرد گفت كه پيشبيني ما هم اين بود كه نود و پنج درصد احتمال بازداشتمان وجود دارد. آنها به اقدامات خود اعتقاد داشتند. من دو بار هم با خود گودرزي در سلول گفتوگو داشتم. او آدمي متصلب و غيرقابل تغيير بود. شبهاي عمليات با بچههاي عمليات جلسه ميگذاشته و با آنها از بهشت و آخرت صحبت ميكرده است. گفتيد كه آقاي گودرزي خيلي سريع تسليم شد و همه چيز را گفت. ولي آيا احساس پشيماني و اشتباه هم ميكرد و تواب شده بود يا نه؟ به هيچ وجه. در گفتوگوهايي كه من با او داشتم او فقط در يك زمينه عقبنشيني كرد و گفت كه آقاي مطهري را زود ترور كرديم و بايد باز هم صبر ميكرديم. ولي جالب است كه اين فرد بهرغم اين اعتقاداتش براي دفاع از بچهها حاضر به مقاومت نبود و همين عامل، نقش عمدهاي در بريدن بچههاي فرقان داشت؛ چرا كه اگر كسي به راهش عقيده داشته باشد
بايد اهل مقاومت باشد. بچههاي فرقان مقاومت ميكردند ولي او همه چيز را به راحتي گفت.
دیدگاه تان را بنویسید