آنکه دیدند میهمان ها از کلامش آزارها... آنکه اولين سريالش بود، عيد آن سال ها!
نقل است که پس از کنار گذاشته شدن از تلویزیون روزی مولانا ضرغامی را در جایی دید و عرض کرد: «یا ضرغامی! تو سیدی و دلت پاک است! پس دعا کن که رئیس صدا و سیما عوض شود!!! تا من بتوانم هر چه زودتر به تلویزیون بازگردم!!!» پس مولانا ضرغامی قسمت اول دعایش را نادیده گرفت، اما دعا کرد که آن جوان به صدا و سیما بازگردد، پس اندکی بعد این دعا متسجاب شد!
سرویس خواندنی های «فردا»: مطلب پیش روی از سری مطالب ستون ویژه "تذکرة الرجال " فردا است. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و .. می پردازند. در این مطلب «رفیق بی کلک» به سراغ «فرزاد حسنی»رفته است.
*****************************
آن که مدتی کنار گذاشته شد به خاطر جنجال در شبکه 3 ، آن که فرصت گیر می آورد به پا می کرد حاشیه و معرکه! آن دارای دومدرک کارشناسی بازیگری ومکانیک، آن که حرف می زد با تکیه کلام های آنتیک! آنکه ارتفاع اطلاعاتش بود به قدر یک وجب، آن که هر که برنامه هایش را می دید می گفت، «یاللعجب!!»، آن که دیده بودند میهمان ها از نحوه کلامش آزارها، آن که اولين سريال او بود، عيد آن سال ها! آن که آغاز کرد فعاليت تلویزیونی اش را در جام جم، آن که در کوله پشتی به دانشمند و پیر و جوان نمی کرد رحم! آن که سرود برای شادمهر عقیلی ترانه ای به نام " آد م فروش" ، آن که برای داشتن شغل های مختلف و حضور درصحنه، می زد جوش! آنکه از رعایت احترام برای میهمانان بود آزاد، مولای خودش! آقا فرزاد! مشهور به فرزاد حسنی! قلت کلامه انشاالله!
آورده اند که از جمله نعمات دنیوی یکی به حرف زدن عشق می ورزید، یکی به دیگر نعمت ها! و از همین روی بود که به موسیقی بدون کلام بیشتر عشق می ورزید، چون می توانست در حین گوش دادن موسیقی حرف بزند!!
نقل است که روزی او را پرسیدند: «ادب از که آموختی؟!» گفت: «از با ادبان!!» گفتند: «چگونه؟!» گفت: «هرچه آنان کردند، برای تنوع، خلافش را انجام دادم! تا این جایگاه یافتم که بینی!!»
از دوران دانشجویی او نقل است که بسیار از درس شیرین ریاضی گریزان بود، و شیفته لهجه قدیمی تهران بود. پس در جواب دوستانی که او را می گفتند: «رفیق دم استاد ریاضی ات را ببین تا یه وقت نیوفتی!» با لهجه تهرانی می گفت:
«منم اون بچه ی مغرور، که گرتک شم وگر مشروط - عمراً! با خفت و خواری، پی اوستا نمی افتم!!»
از خصوصیات اخلاقی او نقل است که بسیار ولخرج بود! از همین روی بود که ولخرجی و جسارت در کلام را نیز نصب العین خویش کرده بود! پس چون مریدان او را پرسیدند: «یا فرزاد، جسارت بهتر است یا شجاعت؟!» پاسخ داد: «آن را که جسارت است، چه حاجت به شجاعت است؟!»
از او نقل است که در باب امتحانات دانشجویی فرموده بود:
«نمی دانم چه سرّی است که به هنگام شروع امتحان ها همه کتاب ها، جز کتب درسی جذابیت خاصی پیدا می کنند! من که آخرین بار به یاد دارم که کارم به خواندن لغت نامه دهخدا رسیده بود! به طوری که موفق شدم 413 صفحه از آن را در فرجه ی امتحانات بخوانم!» تا این حد به مطالعه عشق می ورزید!!
نقل است که پس از کنار گذاشته شدن از تلویزیون روزی مولانا ضرغامی را در جایی دید و عرض کرد: «یا ضرغامی! تو سیدی و دلت پاک است! پس دعا کن که رئیس صدا و سیما عوض شود!!! تا من بتوانم هر چه زودتر به تلویزیون بازگردم!!!» پس مولانا ضرغامی قسمت اول دعایش را نادیده گرفت، اما دعا کرد که آن جوان به صدا و سیما بازگردد، پس اندکی بعد این دعا متسجاب شد!
نقل است که در برنامه تحویل سال نو، میزبان بانو بهنوش بختیاری بود. پس به طریق تعارفات رایج مجریان، رو به دوربین کرد و گفت: «اگر قرار باشد کسی از میان بازیگران ما داخل در بهشت شود، حتما بهنوش بختیاری یک از آن جمله است!! از بس که انسان خوش قلبی است!!» و قس علی هذا! پس بانو بختیاری رو به او کرد و گفت: «وای!!! آقای حسنی نگید تو رو خدا!!!! شما خودتون و ندید!!!!» پس برخی مریدان پشت صحنه روایت کرده اند که مولانا حسنی چون این جمله بشنید، بسیار منقلب شد و دلش لرزید! پس دوان دوان همی گشت تا آیینه ای پیدا کند و خویشتن در آن ببیند! پس چون خود را دید، نه یک دل که صد دل، شیفته ی نفس خویشتن شد و فرمود:
بسیار خوبان دیده ام
اما تو چیز دیگری!!
آورده اند که در برنامه ای رادیویی درباب پوشش مدیران گفته بود: «كلا همه باید خوشگل در جامعه ظاهر بشوند! و حالا در بحث مدیران هم انشاء الله به سمت مدیران خوشگل حركت كنیم!» از همین روی بود که به خودش بسیار می رسید و گهگاه دستی هم بر اضافه موهای ابرویش می کشید!!
رفیقِ بی کلک
دیدگاه تان را بنویسید