خبرنگار فردا: با اولین خبری که از ورود دانشجویان به سفارت گرفتم. سوار موتور شدم و خودم را به نزدیک سفارت رساندم. نیروهای پلیس از خیابان جمهوری در حال اضافه شدن بودند. جلوی سفارت انگلیس مانند دفعات پیش شلوغ بود. یعنی مانند تمام دفعاتی که در این ۳۰ سال دانشجویان و مردم جلوی درب سفارت تجمع کردهاند. پلیس اتوبوس را به لاین شرقی خیابان آورده بود تا بین جمعیت برود و آنها را متفرق کند و آتشنشانی نیز آمده بود تا اگر لازم باشد با آب فشار قوی معترضان را دور کند و نیروهای ویژهها با گاز و باتوم آماده باش بودند.
***************************
مردم روی دیوارها شعارهای برای تشکر از مجلس و مرگ بر انگلیس نوشته بودند سه شنبه روز شهادت شهید شهریاری بود که با همکاری موساد و سرویسهای اطلاعاتی غرب از جمله انگلیس به شهادت رسید . دانشجویان بیشتر می خواستند جلوی سفارت انگلیس تجمع کنند و عدهای نیز جلوی باغ قلهک و نه چیز دیگر. خیابان جلوی سفارت دولاین دارد که با میلههای بلندی از هم جدا شدهاند. در لاین شرقی تعدادی دانشجو در حال شعار دادن بودند. ساعت هنوز ۵ نشده بود و دود سیاهی از سفارت به آسمان میرفت. چیزی حدود ۳۰ نفر از دانشجویان داخل سفارت بودند و مردم بیرون درهای سفارت میگفتند که باید آنها را آزاد کنید. مانند تمامی تجمعات قبلی افرادی با لباس شخصی میخواستند مردم را با صحبت کردن آرام کنند. گروه ۳۰ نفره همان اول اتفاقی وارد سفارت شدند. انگار با باز شدن ناگهانی دربها به داخل حیاط اصلی رفته و حسابی هم کتک خوردهاند به غیر از نگهبان سفارت کسی آنجا نبوده است. که او هم با دیدن دانشجویان فرار کرده است. جلوی سفارت همه شعار میدادند و به سمت در سفارت حرکت میکردند. پلیس هم با جلوگیری
میکرد. که روحانی قد بلندی به جمع وارد شد و شروع به شعار دادن کرد. از داخل نیز پلیس برای خارج کردن ۳۰ دانشجو درها را باز کرد. ولی فشار جمعیت باعث شد که جمعیت بیشتری وارد حیاط اصلی سفارت شوند. ***
دانشجویان برای پیدا کردن اسناد خانه به خانه را جستجو کردند از داخل سفارت و همچنین باغ قلهک عکس زیادی در دست نیست. برای همین دیدن باغی چنین زیبا در خیابان دودآلود جمهوری بسیار دیدنی است. حیاطی بزرگ که بیش از صدمتر بود و از طریق پیادهروهایی به بخشهای دیگر باغ وصل میشد. دانشجویان که چیزی حدود ۵۰۰ نفر میشدند. به انتهای باغ رفتند و شعار دادند. پلیس همان انتهای موضع گرفت و از ورود به قسمتهای دیگر جلوگیری کرد. ساعت بزرگ سفارت شروع کرد به زنگ زدن و کم کم هوا رو به تاریکی رفت. در قسمتی از باغ عکس ملکه را پایین آورده بودند و درون چند اتاقی که درون محوطه اصلی بود تعدادی شیشه مشروب را شکسته بودند. همه دانشجویان در انتهای باغ جمع بودند و چند نفری شروع کردند صحبت کردن. همان روحانی که جرقه اول را زده بود جمعیت را به آرامش دعوت کرد و گفت که ما برای تخریب
نیامدهایم و ما با حرف کسی وارد سفارت نشدهایم تا به حرف کسی خارج شویم. بعد از صحبتها همه دانشجویان نماز شکر خواندند. شیر آبی گوشه حیاط بود که همه با آن وضو گرفتند. به غیر از سنگهای کف سفارت چیزی برای مهر شدن نبود. جمعیت صف بستند. عدهای به خنده میگفتند که زمین غصبی است. نماز اول و دوم خوانده شد.
مجموعه عکسی از حضور مقامات انگلیس در ایران بعد از نماز دانشجویان باز هم گفتند که ما با حرف کسی نیامدهایم که با حرف دیگران برویم. پلیس هم با برخی از دانشجویانی که در همین چند لحظه چهره شده بودند حرف میزد و توجیه میکرد که چیزی تخریب نشود و تعدادی از همانها شورایی را هم تشکیل دادند. همه با موبایلهای خود به بیرون از سفارت خبر میدادند که به سمت سفارت بیایند. نیروی انتظامی هم هر لحظه حلقه دور دانشجویان را بیشتر میکرد. ولی کسی تخریب ویژهای انجام نمیداد. کسی حق خارج شدن را هم نداشت. بعد از نماز گوشهای از حیاط آتشی روشن شد که همه دور آن جمع شدند و سینه زنی کردند. صدای مردم از پشت دیوار سفارت هم به گوش میرسید. تک و توک تعدادی از روی دیوار
اصلی وارد سفارت شدند. زیارت عاشورا را هم همه از بر خواندند.
نقاشی رنگ روغن از یکی از شاهان قاجار در داخل سفارت عدهای تصمیم گرفتند که به سمت در اصلی بروند تا بقیه مردم هم وارد شوند. با فشار جمعیت تعداد زیادی دیگر از افراد وارد سفارت شدند غیر دانشجویان نیز در میان آنها بود. و دیگر کسی میدان دار نبود. جمعیت با شعار وارد شدند و به سرعت پلیس که خودش تا به حال وارد سفارت نشده بود را کنار زدند. نیروی انتظامی هم باید از همان در اصلی وارد میشد به همین دلیل برای ورود مشکل داشت. در اولین حرکت شیشههای ماشینهای اصلی سفارت شکسته شدند. عدهای میگفتند چیزی را تخریب نکنید ولی زیادی جمعیت باعث شد چیزی قابل کنترل نباشد شیشههای اولین اتاق شکسته شد. پلیس جلوی در ایستاده بود ولی به زور به کناری زده شدند و داخل اتاقهای شرقی باغ شدند. هر اتاق مخصوص کاری بود. از امور اداری گرفته تا خانه شخصی. ساختمانهای زیادی بود و هر کس به اتاقی میرفت. داخل هر مجموعه پر از شیشههای مشروب بود که همهشان به مرور شکسته شدند و کف اتاقها جویی از
مشروب راه افتاد. شیشهها به مرور به هوا میرفتند. شرشرشان همه جا را نجس کرده بود. قالیچههای دست باف ایرانی روی زمین بود. همه کمدها و کشوها باز میشدند. برخی به دنبال اسناد محرمانه بودند و برخی هم انگار هیجان ماجرا گرفته بودشان. یک خانم هم در بین معترضین وارد شده بود. در آشپزخانه برخی از اتاقها ظرفهای تازه استفاده شده بود. به نظر میآمد. افرادی در بخشهایی از سفارت بودهاند که با حضور دانشجویان فرار کردهاند. هر کسی به هر دری که میرسید وارد میشد. راسته شرقی را گرفتیم و به سمت غربی رفتیم. همچنان از درون خانه شیشههای مشروب به بیرون پرت میشد. اتاقهای که کاغذ و برگه بیشتری در آن بود دانشجویان جلویشان ایستاده بودند تا از بین برده نشوند. برخی از درها هم که اتفاقی شکسته نمیشد. در بین خانهها گاهی ساختمانهای سفید رنگی با معماری قدیمی وجود داشت که بدون سکنه و وسائل گذاشته شده است. در ضلع جنوب غربی سفارت ساختمانی قصر مانند وجود داشت که پر از اشیا ارزشمند بود. از اشیای ایرانی گرفته تا هندی و انگلیسی. ساختمانی بسیار بزرگ که هر اتاقش مخصوص چیزی بود. معترضین عکسهای ملکه را پاره کرده بودند. ولی با
نقاشیهای قدیمی ایرانی کاری نداشتند. بقیه وسائل هم کم و بیش صدمهای خورده بودند. عدهای از دانشجویان درخواست میکردند چیزی تخریب نشود و چیزی را کسی با خودش نبرد. عکسی از چرچیل در یکی از اتاقها بود که حضور او در همان اتاق را نشان میداد. از ساختمان خارج شدیم. برخی از دانشجویان به بالای ناقوس بلند سفارت رفته بودند و تکانش میدادند و الله اکبر میگفتند. ساختمان ناقوس پلههای زرد تمیزی داشت و خیلی راحت میشد از آن بالا رفت. از آن بالا همه محوطه زیبای سفارت به چشم میآمد. صدای زنگ دار ناقوس با اللهاکبر مخلوط شده بود. روبه روی ناقوس ساختمان دیگری بود که آن هم اتاقهای زیادی داشت که کتابخانه سفارت نیز در آنجا بود. داخل کتابخانه برق نداشت. ولی همه با نور موبایل کتابها را مرور میکردند. همه دنبال اسناد بودند. عکسهایی از شاه داخل کتابخانه بود که پاره شده بود. کتابخانهای کوچک ولی با کتابهایی ارزشمند. کتابهای مرجع و حتی برخی از کتابهای فارسی که قبل از انقلاب چاپ شدهاند. از فیلمهای محسن مخملباف تا کتابهای عباس میلانی که شخصا به سفیر انگلیس تقدیم کرده بود.
عکسهایی از شاه خائن که پاره شد
کتابی از عباس میلانی که وی به سفیر انگلیس تقدیم کرده است بعد از کتابخانه به درب خروج خیلی نزدیک بودیم. و پلیس نیروهای بیشتری را وارد سفارت کرد و این بار با شدت بیشتری برخورد کرد. البته برخی از سربازها هم با تعجب داخل سفارت را نگاه میکردند. پلیس معترضین را میگرفت و به بیرون میفرستاد. در اتاقک نگهبانی سفارت جوانی روی زمین افتاده بود که آسم داشت و چند باری تشنج کرده بود. ولی هر باری که به هوش میآمد داد و قال میکرد. بعد از کمی معطلی از در خارج شدیم. جلوی سفارت هنوز شلوغ بود. زنان که داخل سفارت نشده بودند با خوشحالی شعار میدادند. پلیس معترضین را به سمت میدان فردوسی میفرستاد. البته در بیشتر موارد خندهای بر لبشان بود. دور میدان فردوسی ایستادم. دلالی میگفت: دلار، یورو. گفتم ندارم. ما سفارت بودیم. باخنده گفت باید بی سفارتشون کرد
دیدگاه تان را بنویسید