از عزاداری در میدان محسنی تا شیون برای استیو جابز!

کد خبر: 164847

سوال کلیدی در این دو ماجرا این است که اگر غم و تالم مرگ انسان‌ها است که چنین صحنه‌هایی را در کشور ما می‌آفریند، چرا مرجع این غم و تالم تنها از جهان غرب است و همین مرگ وقتی تغییر ملیت و مکان می‌دهد و به آفریقا و خاورمیانه می‌رسد، با اینکه هم حجم کشته گانش و توالی رخدادش، افزون می‌شود و هم کیفیت مرگش تاثر برانگیز‌تر، برای این دسته از جوانان ما حتی آهی نیز بر نمی‌انگیزد؟

از عزاداری در میدان محسنی تا شیون برای استیو جابز!
برج‌های مرکز تجارت جهانی که در روز ۱۱ سپتامبر فرو ریخت، جهان در بهت و حیرت فرو رفت. در بسیاری از کشورهایی که بخشی از جهان غرب و سرمایه داری محسوب می‌شوند، مردم به خیابان‌ها آمدند و برای کشته شدن نیویورکی‌ها سوگواری کردند. در ایران هم عده‌ای از جوانان که عمدتا از طیف مرفه جامعه بودند به خیابان میرداماد رفتند و در میدان محسنی برای آن کشته شدگان اشک ریختند و شمع روشن کردند. به گزارش فردا، ۱۰ سال پس از این ماجرا، استیو جابز مالک و موسس شرکت اپل درگذشت. اهالی مغرب زمین به واسطه تعلق خاطری که به محصولات این شرکت داشتند، غمگینانه به سوگ نشستند. در ایران ما با آنکه عملا محصولات شرکت اپل نفوذ کمی در بازار انفورماتیک کشورمان دارد، تعدادی از جوانان در شبکه‌های اجتماعی، با تغییر عکس پروفایلشان یا اشتراک گذاری مطالبی احساسی، بیش از غربیان در عزای جابز به سوگ نشستند!! البته سوگواری و اشک ریزی برای کشته شدن یا مرگ یک یا چند انسان به هیچ وجه عملی مذموم نیست اما با توجه به فاصله بسیار جغرافیایی و سبک زندگی غربیان و ایرانی‌ها و فاصله عملی و عینی میان آنچه در فضای فرهنگ عامه در غرب می‌گذرد و آنچه در اینجا ساری است، این سوال پیش می‌آید که چرا عده‌ای از جوانان کشور ما احساس می‌کنند می‌بایست به هر شکل که شده خودشان را با احساسات عمومی غربیان همراه کنند. فرو ریختن دو برج بزرگ در مرکز شهر نیویورک و مرگ هزاران نفر از مردم عادی قطعا تاثر آور است ولی چرا مرگ انسان‌های بسیاری که هر روز در گوشه و کنار جهان یا به واسطه فقر و یا جنگ داخلی و یا دخالت نظامی همین کشورهای غربی کشته می‌شوند، تاثر و تالم این بخش از جامعه ما دست کم به اندازه کشته شدگان ۱۱ سپتامبر، برنمی انگیزد؟ بی‌تردید جغرافیای احساسی و نزدیکی فرهنگی ما به مردم افغانستان و عراق و فلسطین، به واسطه نزدیکی مکانی و اختلاط فرهنگی، بیش از مردم آمریکا و اروپا است پس چه اتفاقی برای فرهنگ ما افتاده که همپایی و همراهی با احساسات عمومی غربیان مرجح‌تر و ملموس‌تر از درک حس و حال همسایگان دیوار به دیوارمان است. سوال کلیدی در این دو ماجرا این است که اگر غم و تالم مرگ انسان‌ها است که چنین صحنه‌هایی را در کشور ما می‌آفریند، چرا مرجع این غم و تالم تنها از جهان غرب است و همین مرگ وقتی تغییر ملیت و مکان می‌دهد و به آفریقا و خاورمیانه می‌رسد، با اینکه هم حجم کشته گانش و توالی رخدادش، افزون می‌شود و هم کیفیت مرگش تاثر برانگیز‌تر، برای این دسته از جوانان ما حتی آهی نیز بر نمی‌انگیزد؟ این استحاله بی‌مبنا و منطق در فرهنگ عمومی غرب، زنگ هشدار جدی برای فرهنگ عمومی کشور ما است. این زنگ هشدار حامل این پیام است که بخشی از مردمان سرزمین ما بیش و پیش از آنکه جهانی ببینند و حس کنند، غربی می‌بینند و تاثیر می‌پذیرند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد